معرفی کتاب بانو و سگ ملوسش و چند داستان دیگر اثر آنتون چخوف مترجم عبدالحسین نوشین

بانو و سگ ملوسش و چند داستان دیگر

بانو و سگ ملوسش و چند داستان دیگر

آنتون چخوف و 1 نفر دیگر
4.0
16 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

36

خواهم خواند

6

ناشر
قطره
شابک
9789643419936
تعداد صفحات
246
تاریخ انتشار
1398/1/19

توضیحات

        داستان های چخوف همه هشداردهنده و در عین حال دارای لحنی آرام و خالی از هرگونه درس اخلاق و رفتار و تعیین وظیفه است. همه ی داستان ها و نمایشنامه هایش با بیانی ساده و روان و طبیعی نوشته شده است و درآن ها احساس نارضایتمندی از زندگی را چنان که هست و آرزومندی زندگی را، چنان که باید باشد، دردل خوانندگان و تماشاگران بر انگیخته است و بر می انگیزاند.
      

یادداشت‌ها

          بیشتر داستانهای این کتاب رو در کتاب مجموعه داستانهای چخوف از انتشارات نگاه خونده بودم.
اما همون چند داستانی هم که جدید بود، خیلی عالی بود.
قلم آنتوان چخوف طوری که همه چیز رو جلوی چشمت مثل فیلم تصور میکنی. شخصیت پردازی های عمیقی داره. که حتی با وجود اینکه یه سری از داستانهای کتاب تکراری بود من از خوندن دوباره اش همچنان لذت می بردم. و فهمیدم این شخصیت ها جایی تو ناخودآگاهم هنوز زنده بودن. آنتوان چخوف رو به خاطر دقت اش به جزئیات رفتار ها انسان ها و طبیعت تحسین می کنم.
و بنظرم نگاهش به زندگی یه نگاه واقع گرایانه است. 
سبک چخوف بیشتر به صورت پایان باز البته من خیلی این پایان بازش رو دوست دارم. شاید به این دلیل که همیشه همه ی اتفاقات زندگی به نتیجه نمیرسه و گاهی باید بقیه ی داستان رو به ذهن خواننده سپرد. چون گفتنش چندان اهمیتی نداره.
و یه چیز دیگه که نثر چخوف رو برای من خاص میکنه.
اینکه در یه داستان کوتاه چند صفحه ای یا داستان بلند تموم چیزی که از یه داستان انتظار داری رو برات فراهم میکنه بدون اینکه اضافه گویی داشته باشه.
داستان های چخوف بسیار تاثیر گذاره. من وقتی داستان تموم میشه همچنان با اون داستان و تاثیراتش زندگی میکنم.
و بنظرم این بهترین چیزی که میشه از یه نویسنده انتظار داشت.
داستان های سرگذشت ملال انگیز 
سبکسر 
برام از بقیه ی داستانها خاص تر بودن.
        

1

عصماء

عصماء

1404/1/4

          به نام آنکه جان را فکرت آموخت

کتاب به نیمه های راه رسیده و انتخابی من برای چالش عیده. چون برای چندمین بار هست که مطالعه ش می کنم به داستانهای اون اشراف کامل دارم ولی می دانم که هر بار خواندن برای من تجربهٔ جدید و نویی بوده و نکته تازه ای ازش میتونم برداشت کنم.
باری در این خوانش جدید چیزی که بیشتر برایم جلب توجّه کرد که قبلاً به آن بی اعتنا بودم،  مناسبات بین زن و مرد، مشکلات در رابطهٔ زناشویی، عدم ارضای عاطفی و جنسی بین هر کدام از آنها و در نهایت خیانت از طرف زن و یا مرد که البته با در نظر  گرفتن جنسیت، آسیب ها و مسائل متفاوتی را برای هر کدام ایجاد می کرد.
و همین بخش آخر پاراگراف بالا در همه داستان‌ ها به طور مشخصی یکسان بود یعنی تفاوت آسیب ها. این زن ها بودند که از بی بند باری در روابط به گرفتاریهای بیشتری در ادامه زندگی شان مبتلا می شدند و به سختی با مشکلات روحی و اجتماعی بعد از آن کنار می آمدند.
نمی خواهم از بیان این موضوع به نتیجه خاصی برسم یا قضاوتی بکنم امّا  این فکر منو به خودش مشغول کرده که ما زنها بهتره به این آگاهی برسیم که ما مرد نخواهیم شد پس باید بیشتر مواظب خودمان باشیم. 
        

7