معرفی کتاب ستاره می‌بارید اثر فاطمه سلیمانی ازندریانی

ستاره می‌بارید

ستاره می‌بارید

4.6
7 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

9

ناشر
27 بعثت
شابک
9786224817099
تعداد صفحات
263
تاریخ انتشار
1403/9/1

توضیحات

        نشر ۲۷ بعثت که تاکنون به چاپ سرگذشت‌نامه‌های شهدا، کارنامه‌های عملیاتی یگان‌های لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله(ص) در دفاع مقدس، خاطرات رزمندگان و مستندنگاری جنگ اشتغال داشته، با چاپ رمان «نشد بمانی» نوشته مریم اکبری و این کتاب، وارد حیطه رمان شده و بناست براساس منویات رهبر انقلاب (در دیدار ۱۳مهر ۱۳۹۴ با فعالان نشر ۲۷ و فرماندهان سپاه محمدرسول‌الله) درباره لزوم آفرینش ادبی در حوزه ادبیات داستانی و رمان، در این حوزه فعالیت کند. به‌این‌ترتیب «ستاره می‌بارید» دومین‌ رمانی است که با این‌رویکرد ازسوی این ‌ناشر چاپ می‌شود.موضوع اصلی این رمان چشم‌انتظاری زنانی است که مردانشان به میدان جنگ رفته‌اند. سلیمانی که به‌عنوان یک داستان‌نویس زن در این کتاب خود به دغدغه‌های زنانه پرداخته، می‌گوید مرزهای جنگ فقط چند کیلومتر اطراف دو مرز نیست، بلکه مرزهای جنگ آن‌قدر گسترده‌اند که شاید صدای تیر و ترکشش به گوش نرسد اما اثرشان روی قلب‌ها و روح‌ها جا می‌گذارد. تاثیرات دوربرد میدان جنگ، روی قلب و روح مادران، دختران و خواهرانی می‌نشینند که چشم‌انتظار مردانِ به‌جنگ‌رفته هستند.
      

لیست‌های مرتبط به ستاره می‌بارید

یادداشت‌ها

          ﷽
این بار موقع معرفی یک کار دفاع مقدسی جون‌دار هست و خوشحالم که ۴۵مین کتاب سال شد ستاره می‌بارید و خب البته امروز کتاب دلی که نداشت نویسنده محترم رو هم سفارش دادم و به زودی به دستم خواهد رسید.
اول از همه به دلایل خوب بودم این کتاب که دومین رمان دفاع مقدسی نشر ۲۷بعثت است اشاره کنم: روان بودن،پیوسته بودن،توجه به جزئیات و موقعیت های مختلف،توجه به وجه مهم دفاع مقدس یعنی پشت جبهه و کمک های مردمی و از همه مهمتر توجه به نقش زنان در آن دوران عزیز، گره‌های داستان با هنر نویسنده یک به یک باز می‌شود و صفحات کتاب با سرعت خوانده می‌شود،به نظرم ستاره می‌بارید خواندنی‌ست برای همه.

ستاره می‌بارید روایت یک خانواده اس،زنان خانواده‌ای است که نقش پشتیبانی و آماده کردن موارد مورد نیاز رزمندگان از قند و مربا و..‌. را بر عهده می‌گیرند ولی یک پسرشان اسیر دشمن شده،همسر در جبهه و برادری هم جانباز شده،روایت محبوبه روایت زنانی‌ست که نقش‌شان همیشه پنهان بود،مادرانی رنج کشیده و صبور و درود بر این بانوان....
        

8

          چراغ امید در شب‌های انتظار

رمان «ستاره می‌بارید»، نگاشته‌ی فاطمه سلیمانی ازندریانی، مانند نغمه‌ای سوزناک از دل تاریخ دفاع مقدس، روایتگر زندگی زنانی است که در پشت جبهه‌ها، با عشق و ایثار، بار سنگین انتظار را به دوش کشیدند. این اثر، قصه‌ی قهرمانان خاموشی است که در غوغای جنگ تحمیلی، با دست‌های خالی اما دل‌هایی پرامید، چراغ خانه و زندگی را فروزان نگه داشتند.

در هفت فصل این رمان، محبوبه، زنی سی‌وشش‌ساله، محور روایتی است که قلب خواننده را به تسخیر درمی‌آورد. او که پسرش در اسارت است و همسرش پیوسته راهی جبهه‌هاست، با دردی جانکاه اما استوار، زندگی را پیش می‌برد. محبوبه، با خواسته‌ای مادرانه از همسرش برای بازگرداندن پسرش، تجسم زنی است که در میان طوفان جنگ، امید را چون گوهری گرانبها حفظ می‌کند هر چند گاهی خود را صبور نمی بیند. 
سلیمانی با نثری احساسی و دقیق، جنگ را نه در هیاهوی گلوله‌ها، بلکه در سکوت اضطراب‌آلود خانه‌ها، در زمزمه‌ی دعا و در نگاه‌های منتظر به تصویر می‌کشد.

نویسنده با قلمی روان و روایتی سرشار از احساس، فضای زندگی زنان در دوران جنگ را چنان بازسازی کرده که گویی خواننده در میان کوچه‌های خاکی و خانه‌های پر از انتظار آن روزگار نفس می‌کشد. هر فصل، پنجره‌ای است به سوی زندگی زنانی که در نبود همسران، پدران و برادرانشان، با شجاعت و صبوری، مسئولیت خانواده را به دوش گرفتند. محبوبه و دیگر زنان داستان، با نقش‌های بی‌ادعایشان، چون ستارگانی در آسمان تیره‌ی جنگ می‌درخشند. 

«ستاره می‌بارید» بیش از یک رمان باشد، مرثیه‌ای است برای ایثار زنانی که جنگ را نه با سلاح، بلکه با قلب‌هایشان جنگیدند. این اثر، با نگاهی نو به دفاع مقدس، خواننده‌ی بزرگسال را به تأمل در فداکاری‌های ناگفته وامی‌دارد و نشان می‌دهد که امید، حتی در تاریک‌ترین لحظه‌ها، می‌تواند راه را روشن کند.

مخاطب پیشنهادی این اثر علاقمندان به رمان‌های تاریخی و احساسی با محوریت نقش زنان در دفاع مقدس و مضامین ایثار و استقامت هستند.

«ستاره می‌بارید» روایتی است که از دلِ درد و انتظار سر برمی‌آورد، اما با نور امید و ایثار به آسمان می‌رسد.
        

1

          همین اول کار بگم من عاشق قلم خانم سلیمانی هستم پس صادقانه میگم که نظرم میتونه مبتلا به جانبداری باشه و از این بابت پنهان‌کاری هم ندارم.
نثر سلیمانی به ظاهر ساده و راحته اما مطمئنم پشت این سادگی وسواسی عمیق رو انتخاب کلمات و جملات و ترتیب همنشینی اونهاست. این سادگی همه‌جایی نیست و به نظرم هر کسی نمی‌تونه اینطور ساده اما درست بنویسه. 

ستاره می‌بارید داستان زنی جوونه شاید حدودا ۳۵ ساله که داره به زبون من‌راوی از زندگیش میگه. زنی ساکن تهران و از خانواده‌ای خیلی سنتی، اواخر دهه چهل ازدواج کرده، تو سال‌های قبل انقلاب از تو خونه شاهد فعالیت‌های سیاسی مردان حوان خانواده‌اش بوده و بعد انقلاب و شروع جنگ هم تو پشت صحنه، در صحن حیاط خونه‌اش - و نه بیرون از خونه- یه گروه تدارکات زنانه رو مدیریت می‌کنه.

یادمه برای کتاب "طلوع روز چهارم" نوشتم انگار یه گوشه فضای داخلی خونه کعبه نشسته بودم و داشتم گفتگوی چهار زن بهشتی رو با فاطمه بنت اسد خودم مستقیم نگاه می‌کردم. حالا تو این یکی داستان، ما انگار دقیقا وسط قلب محبوبه نشستیم؛ تو فکرش هم حتی نه. محبوبه صادقانه از عصبانیت‌هاش، خوشحالی‌هاش، افتخاراتش و خجالت‌هاش میگه. محبوبه قرار نیست یه قدیسه باشه. خودش میگه برای جوونای شهید محل یه نم اشکی اومده تو چشماش، برای فلان شهید که آشنا بوده نشسته گریه کرده و برای شهید خانواده جونش داشته از تن میرفته. برای پسر خودش هم طاقت نداشته مخصوصا که نه شهید شده بود و که جانباز بلکه به اسیری رفته بود. همین محبوبه رو دوست داشتم. اگرچه کتاب مادر شهید صبور و با صلابت رو هم نشون داده بود و دلیلش رو هم گفته بود که چرا این مادرها این طور هستن اما سری‌دوزی نکرده بود.

از اون‌ جالب‌تر این بود که خود رزمنده‌ها و شهدا رو هم تو هاله قدسی فرو نبرده بود. آدم‌هایی بودن مثل اکثر آدمها زندگی عادی داشتن، خوبی و بدی داشتن، بدجنسی و پررویی داشتن اما از یه جایی خودسازی می‌کنن و خودشون رو تغییر میدن. تازه این تغییرات هم تو آدم‌های مختلف درجه‌بندی داشته. 
واقعی نشون دادن آدم‌ها هم چیزی بود که تو کمتر کتابی به خصوص کتاب‌های ایرانی دیده میشه. مادر و پدر تو داستان‌های ما یا سفیدن یا سیاه. کمتر والدی رو با همه خصوصیات خوب و بدش دیدیم. اونایی که می‌خوان تو کتاباشون فاز غم و چیزناله و سیاهی بردارن پدر و مادراشون هم بد هستن؛ تازه برای اینکه خیلی دیگه میخ سیاهی رو کامل کنن پدر و مادر رو هم مذهبی و اهل دین و ایمون نشون میدن! اونایی هم که می‌خوان مثبت بنویسن و فرهنگ احترام به والدین رو چهارمیخه کنن تو اذهان یه حاج‌خانم حاج‌آقای گوگولی همه‌چیزدان عصمت-اکتسابی می‌سازن از اینا که تو فیلمای صدا و سیما همیشه سفیدپوشن و سر سجاده نشستن یا دارن ذکر میگن و فقط نصیحت می‌کنن.
اما والدین این داستان هم به جاش حامی و بزرگتر هستن و هم به رسم قدیم‌ها زورگو. انقدر یه وقتا این زورگویی‌هاشون رو مخ بود که لحظه به لحظه خدا رو شکر می‌کردم تو اون دوران زندگی نمی‌کنم. یعنی خیلی زور داشت که ازدواج کرده باشی، شوهرت هم پول از خودش داشته باشه ولی اختیارش با پدرشوهر باشه و هر خریدی بخوای بکنی اونا اول باید موافقت کنن. بگذریم که خودم هم اوایل ازدواج کمابیش این شرایط رو تجربه کردم اما برای محبوبه شورتر بود و سخت‌تر.
همه اینا که گفتم رو فقط کسی می‌تونه بنویسه که یا خودش درک کرده باشه یا خیلی درباره‌ش پرس و جو کرده باشه. برای همینه میگم قلم خانم سلیمانی ساده‌اس اما هر کسی نمی‌تونه این‌طور بنویسه. از پرش افکار محبوبه هم نگم براتون که در عین شلم شوربا بودن حرف‌ها و ذهنیاتش و درهم‌ریختگی زمانی اتفاقات باز یه داستان کامل و بی‌ناقصی خوندی که پایانی نسبتا باز اما پر امید داره.
        

9

          درست ده روز پیش بود که کتاب به دستم رسید. از همون روز اول شروع کردم به خوندنش. نمی‌دونستم درباره‌ی کیه، فقط از تصویر جلدش می‌شد حدس زد که مربوط به دفاع مقدسه. طراحی جلدش انقدر جذبم کرد که تصمیم گرفتم بخرمش؛ اونم از نمایشگاه مجازی کتاب!

چند روز اول، حدوداً روزی بیست‌سی صفحه‌ خوندم. اما امروز دیگه نتونستم بذارمش زمین و صد صفحه‌ی آخر رو یه‌نفس خوندم تا تموم شد.

چیزی که این کتاب رو برام متفاوت کرد، زاویه‌ی دیدش بود.
نه روایت یک مادر شهید بود، نه روایتی از همسر شهید؛ یه روایت تازه، زنانه، ولی نه از جنس تکرار.
تا حالا چنین نگاهی به زندگی پشت جبهه ندیده بودم. نه فقط درباره‌ی یک نفر یا یک اتفاق، بلکه درباره‌ی یه سبک زندگی.

یک سبک زندگی خانوادگیِ شهدایی.

سبکی که توش جهاد، فقط در میدان نبرد نبود.
یه جهاد زنانه هم جریان داشت؛
بی‌صدا، بی‌ادعا، ولی عمیق و اثرگذار.
در دل خانه‌ها، پشت سفره‌ها، بین کوچه‌ها و خاطره‌ها.

روایتی از روزهای سخت، ولی نه تلخ. از درد، ولی نه ناامیدی.
کتابی که نه تنها روایت می‌کنه، بلکه یادآوری می‌کنه؛
که جنگ فقط توی جبهه نبود، توی دل خانواده‌ها هم جریان داشت.
و زن‌ها، ستون خیمه‌ی خیلی از اون مقاومت‌ها بودن.


        

1