یکی مثل همه

یکی مثل همه

یکی مثل همه

فیلیپ راث و 2 نفر دیگر
3.6
5 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

13

خواهم خواند

7

آسانسور آن قدر پایین رفت تا این که درش به راهرویی بی نهایت زشت و منجز کننده بازشد که در انتهایش اتاق عمل قرار داشت، و دکتر اسمیت با روپوش جراحی و ماسک سفید در آن ایستاده بود و در آن لباس دیگر شباهتی به دکتر اسمیتی که قبلا دیده بود نداشت- می توانست دکتر اسمیت نباشد، می توانست کاملا آدم دیگری باشد، کسی که در خانواده ای مهاجر و فقیر به نام اسمولویتز بزرگ نشده بود، کسی که پدرش چیزی از او نمی دانست، کسی که هیچ کس نمی شناختش، کسی که اتفاقی سر از اتاق عمل درآورده بود و یک چاقو به دست گرفته بود. در آن لحظه ی وحشتناکی که ماسک بی هوشی را نزدیک صورتش می آوردند، حاضر بود قسم بخورد که جراح، هرکس که بود، زیر لب گفت: «الان تبدیلت می کنم به یه دختر»

یادداشت‌های مرتبط به یکی مثل همه

          چند سالی است که ترجمه‌های پیمان خاکسار فروش خوبی دارند. شاهدش چاپ‌های چندباره‌ی ترجمه‌های اوست که در بازار کم‌رونق کتاب به چشم می‌آید. خاکسار روی نویسنده‌های مشهور و کتابهای مهم‌شان دست نمی‌گذارد. بااین‌حال، داستان‌هایی انتخاب و ترجمه می‌کند که به مذاق خواننده‌ی ایرانی خوش می‌آیند. از داستان بلند عامه‌پسند، که در زمان انتشارش بوکوفسکی هنوز نویسنده‌ی شناخته‌شده‌ای برای ایرانی‌ها نبود، تا ترجمه‌ی رمان جزء از کل نوشته‌ی استیو تولتز که پیش‌تر کسی از این نویسنده‌ی استرالیایی چیزی به فارسی ترجمه نکرده بود. خاکسار در گفت‌وگویی با مجله‌ی تجربه می‌گوید: «من از نویسنده‌ای که در کارش جنون باشد خوشم می‌آید». اگر شما هم از این نویسنده‌ها خوشتان می‌آید، این کتاب‌ها را بخوانید: 
«سوختن در آب، غرق شدن در آتش»، چارلز بوکوفسکی /
«عامه‌پسند»، چارلز بوکوفسکی /
«هالیوود»، چارلز بوکوفسکی / 
«یکی مثل همه»، فیلیپ راس / 
«باشگاه مشت‌زنی»، چاک پالانیک / 
«سومین پلیس»، فلن اوبراین /
«بالأخره یه روزی قشنگ حرف می‌زنم»، دیوید سداریس /
«مادربزرگت رو از این‌جا ببر»، دیوید سداریس /
«اتحادیه‌ی ابلهان»، جان کندی تول /
«برادران سیسترز» ، پاتریک دوویت / 
«اومون را»، ویکتور پلوین / 
«شاگرد قصاب»،  پاتریک مک‌کیب /
«پسر عیسی»، دنیس جانسون / 
«جزء از کل»، استیو تولتز / 
«توانه‌ی برف خاموش»، هیوبرت سلبی جونیور /


ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی هشتم، سال 1395.
        

1

          یکی مثل همه، شاید در ظاهر رمانی معمولی و ساده باشد، اما در باطن روایت یک زندگی‌ و تقابل اشک‌ها و لبخندهاست...
داستان یک عمر زندگی‌ از زبان مردی بی‌نام است(شاید نویسنده عمدا نامی برایش نگذاشته که همانند عنوان کتاب به ما بگوید که این داستان فقط داستان زندگی او نیست، بلکه می‌تواند زندگی هر مردی باشد.) که در سن هفتاد و یک سالگی مرده و ضمن روایت زندگی خود از کودکی تا مرگ، ما را با چالش‌های زندگی‌اش، اعم از عواطف، احساسات، سلامت و روابط با اطرافیانش آشنا می‌کند.
مردی که در عین رویدادها و اتفاقاتی که در زندگی تجربه کرده، پس از سه ازدواج و طلاق، پس از رابطه با زن‌های مختلف باز هم علاقه‌ای به مرگ ندارد و ضمن اضطرابش از مرگ، هرچه به پایان راه نزدیک‌تر می‌شود اشتهایش نیز برای زندگی بیشتر می‌شود.

فیلیپ راث را نمی‌شناختم، در حین مطالعه‌ی «خیره به خورشید» مخلوق یالوم بودم که من را به نمایشنامه‌ی «اوری من» لینک کرد، که این نمایشنامه را نیافتم اما در نتیجه‌ی جستجو به این کتاب رسیدم که مرتبط است با موضوع آن نمایشنامه و عنوانش نیز همان است اما به دلیل نبود معادل فارسی مترجم این عنوان را برایش برگزیده است.

نقل‌قول نامه
"واقعیت را نمی‌شود از نو ساخت. همان‌طور که هست قبولش کن. سر جایت محکم بایست و با آن روبرو شو."

"وقتی جوان هستی این جلوه‌ی بیرونی بدن است که اهمیت دارد، این‌که از بیرون چه‌طور به نظر می‌آیی. وقتی پا به سن می‌گذاری آن‌چه درون است اهمیت پیدا می‌کند و دیگر برای کسی مهم نیست چه شکلی هستی."

"بدترین جنبه تنهایی این است که مجبوری تحملش کنی... یا تحمل می‌کنی یا غرق می‌شوی. باید سخت تلاش کنی تا ذهن گرسنه‌ات را از نگاه به گذشته باز داری تا نابود نشوی."

کارنامه
تنها یک ستاره از کتاب کسر می‌کنم که در حق خواص هم محتوایی که به آن‌ها پنج ستاره داده‌ام اجحاف نشود، وگرنه داستان بسیار خواندنی، شیوا و روان است.

پنجم آذرماه یک‌هزار و چهارصد و یک
        

0