از دیار آشتی

از دیار آشتی

از دیار آشتی

3.3
3 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

1

گفت دانایی که: گرگی خیره سر، هست پنهان در نهاد هر بشر! لاجرم جاری ست پیکاری ستُرگ روز و شب، مابین این انسان و گرگ زور بازو چاره ی این گرگ نیست صاحب اندیشه داند چاره چیست ای بسا انسان رنجور پریش سخت پیچیده گلوی گرگ خویش وی بسا زورآفرین مرد دلیر هست در چنگال گرگِ خود اسیر