معرفی کتاب زن سیاه پوش اثر سوزان هیل مترجم محمود گودرزی

زن سیاه پوش

زن سیاه پوش

سوزان هیل و 3 نفر دیگر
3.5
8 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

11

خواهم خواند

7

ناشر
خوب
شابک
9786227543766
تعداد صفحات
188
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

        وکیل جوانی به نام آرتور کیپس برای رسیدگی به پروندۀ اموال آلیس درابلو، که تازه از دنیا رفته، به مأموریتی در یکی از روستاهای اطراف لندن می‌رود. در مراسم خاکسپاری آلیس، آرتور زنی تماماً سیاه‌پوش را می‌بیند که رنگ به رخسار ندارد؛ چند قدم آن‌طرف‌تر هم کودکان دانش‌آموزی در کنار قبرها ایستاده‌اند. حضور آن زن و دانش‌آموزان از جانب یکی از افراد محلی، که بعد از ادعای آرتور خیلی ترسیده، انکار می‌شود اما آرتور به این چیزها اعتقادی ندارد و بعد از خاکسپاری به خانۀ خانم درابلو می‌رود تا مدارک را بررسی کند. از همان روز اتفاقات مرموز خانۀ خانم درابلو شروع می‌شود و رفته‌رفته وحشت به دل آرتور می‌اندازد. هربار که کسی آن زن سیاه‌پوش را می‌بیند، کودکی در روستا می‌میرد و حالا آرتور درست به جایی رفته که با گذشتۀ زن گره خورده است. منتقد نشریۀ پابلیشرز ویکلی درمورد این کتاب می‌گوید: «هیل با ظرافت خاصی سنت داستان­های گوتیک را دست‌کاری می­کند و سبک جدیدی را در داستان­های ارواح به نمایش می­گذارد.»

      

لیست‌های مرتبط به زن سیاه پوش

یادداشت‌ها

          📚 از متن کتاب:
«جالب است که همیشه فکر کرده بودم ظهور اشباح و اتفاقات عجیب مشابه همواره گویی با چندین واسطه تجربه می‌شوند، از سوی کسی که شخصی را می‌شناخته که آن را از یکی از آشنایانش شنیده!»

«زن سیاه‌پوش» روایتگر داستانی وهم‌آلود و ترسناک در فضایی مه‌آلود و دلهره‌آور است. این کتاب یکی از آثار شاخص و تاثیرگذار ادبیات گوتیک معاصر است که تاکنون چندین اقتباس به‌صورت نمایش‌نامه، فیلم‌سینمایی و سریال از آن صورت گرفته است.

راوی داستان، وکیل جوان و بلندپروازی به نام «آرتور» است که در دفتر وکالتی در لندن مشغول به کار است. «آرتور» برای رسیدگی به امور ملکی و قراردادی یکی از موکلین تازه در گذشته‌اش «خانم درابلو» راهی خانه‌ی مرموز او در روستایی دورافتاده به نام «ایل‌مارش» می‌شود. خانه‌ی «خانم درابلو» با قرار گرفتنش در میان مرداب‌ها و در فضایی مه‌آلود، نقطه‌ی محوری ماجراها و اتفاقات این رمان کوتاه است.
«آرتور» در اولین روز حضورش در این روستا و حین شرکت در مراسم خاکسپاری «خانم درابلو» متوجه حضور زنی مرموز و سیاه‌پوش می‌شود و ابتدا گمان می‌کند که از بستگان متوفی است. پس از مدتی که مشاهده‌ی این زن سیاه‌پوش موجب بروز ترس در «آرتور» می‌شود، او به پرس‌وجو از اهالی روستا می‌پردازد اما آن‌ها از صحبت کردن و توضیح دادن در مورد زن مرموز سیاه‌پوش خودداری می‌کنند.

«آرتور» که به نوعی نمایانگر انسان مدرن امروزی است که اعتقادی به مسائل متافیزیکی؛ در طول داستان پرده از رازهای هولناکی برمی‌دارد که با گذشته‌ی «خانم درابلو» و حوادث غم‌انگیز و انتقام‌جویانه‌ای که در عمارت دورافتاده‌ی ایل‌مارش افتاده است، مرتبط است.

همان‌طور که پیش‌تر نیز اشاره شد «سوزان هیل» نویسنده‌ی این کتاب که از آثار شاخص ادبیات گوتیک است، به خوبی از عناصر سنتی این ژانر مانند خانه‌های دورافتاده، فضاهای دورافتاده و متروک و ارواح انتقام‌جو همان‌طور که در آثار شارلوت برونته و هنری جیمز نیز شاهدش هستیم؛ استفاده می‌کند.
یکی دیگر از نقاط قوت «سوزان هیل» در این اثر، انتقال حس ترس، وحشت و اضطراب به خواننده با پرهیز از استفاده از صحنه‌های خشن و خون‌ریزی در داستان است. در حقیقت نوع ترس و وحشت منتقل شده به خواننده بیشتر از نوع ترس‌های روان‌شناختی و ترس از ناشناخته‌هاست.

در نهایت مطالعه‌ی این اثر را به تمام علاقمندان به رمان‌های ترسناک و گوتیک توصیه می‌کنم.
        

1

          با توصیفاتی که آرتور در بخش های ابتدایی کتاب کرده بود فکر میکردم که اتفاقی خیلی وحشتناک افتاده باشد ولی وقتی که شروع به روایت داستان کرد متوجه شدم اتفاقی که افتاده را در ظاهر اگر بخواهی برای کسی بازگو کنی آنقدر ترسناک نیست ولی ترسناکی ماجرا دقیقا در دو صفحه‌ی انتهایی کتاب خودش را نشان داد‌ که البته از قبل خیلی قابل حدس و ملموس بود.

خانم سوزان به خوبی توانست آن حس و حالی را که آرتور در عمارت ایل مارش کسب کرده بود بنویسد و البته کاری کند که من نیز آن‌ها را تجربه کنم؛
 وقتی قسمت های ترسناک این کتاب را میخواندم که مدت زیادی از نیمه شب گذشته بود و صدای یخ سازی یخچال و گربه هایی که در حیاط پشتی دعوا می کردند خانه را پر کرده بود، حقیقتا چند باری صداهای عجیب و غریبی از طبقه بالا که انسانی در آنجا رفت و آمد ندارد شنیدم و خب این اثرات توهمی بنده واقعا نشان دهنده‌ی قلم خوب این بانوی نویسنده است.😂😂😂( اولین بار در عمرم با یک کتاب ترسناک یکم حس کردم میترسم)
البته یکم میتوانست از نقل آب و هوا بکاهد و بر داستان پردازی بیفزاید.

ترجمه و چاب عالی بود. 

پ.ن: حدس من واقعا درست بود برخلاف مکان روایت داستان واقعا نویسنده انگلستانی است.
        

10