یادداشت پرسفونه‌ی یک هادس خیالی

زن سیاه پوش
        با توصیفاتی که آرتور در بخش های ابتدایی کتاب کرده بود فکر میکردم که اتفاقی خیلی وحشتناک افتاده باشد ولی وقتی که شروع به روایت داستان کرد متوجه شدم اتفاقی که افتاده را در ظاهر اگر بخواهی برای کسی بازگو کنی آنقدر ترسناک نیست ولی ترسناکی ماجرا دقیقا در دو صفحه‌ی انتهایی کتاب خودش را نشان داد‌ که البته از قبل خیلی قابل حدس و ملموس بود.

خانم سوزان به خوبی توانست آن حس و حالی را که آرتور در عمارت ایل مارش کسب کرده بود بنویسد و البته کاری کند که من نیز آن‌ها را تجربه کنم؛
 وقتی قسمت های ترسناک این کتاب را میخواندم که مدت زیادی از نیمه شب گذشته بود و صدای یخ سازی یخچال و گربه هایی که در حیاط پشتی دعوا می کردند خانه را پر کرده بود، حقیقتا چند باری صداهای عجیب و غریبی از طبقه بالا که انسانی در آنجا رفت و آمد ندارد شنیدم و خب این اثرات توهمی بنده واقعا نشان دهنده‌ی قلم خوب این بانوی نویسنده است.😂😂😂( اولین بار در عمرم با یک کتاب ترسناک یکم حس کردم میترسم)
البته یکم میتوانست از نقل آب و هوا بکاهد و بر داستان پردازی بیفزاید.

ترجمه و چاب عالی بود. 

پ.ن: حدس من واقعا درست بود برخلاف مکان روایت داستان واقعا نویسنده انگلستانی است.
      
36

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.