معرفی کتاب مرگ تصادفی یک آنارشیست اثر داریو فو مترجم رضوان صدقی نژاد

مرگ تصادفی یک آنارشیست

مرگ تصادفی یک آنارشیست

داریو فو و 1 نفر دیگر
4.0
12 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

16

خواهم خواند

9

شابک
964743801X
تعداد صفحات
188
تاریخ انتشار
1381/2/22

توضیحات

        این نمایش نامه، داستان طنزآمیزی است از ریاکاری و بی لیاقتی مقامات فاشیست ایتالیا که گناه همه چیز را به گردن گروه های چپ گرا، به خصوص آنارشیست ها،  می اندازند .ماجرای داستان، براساس حوادث زندگی واقعی یک آنارشیست نوشته  شده است که پس از دستگیری به اتهام بمب گذاری، تصادفا از پنجره قرارگاه  مرکزی پلیس، به پایین پرت شده است .پیام اصلی نمایش نامه عبارت است از : "رسوایی داوری آرام بخشی است که حکومت برای آرام کردن توده ها مورد استفاده  قرار می دهد ."در کتاب همچنین تصاویری از صحنه های نمایش به چاپ رسیده است . افزون بر آن، سخنرانی "داریوفو "به هنگام دریافت جایزه نوبل، نامه سرگشاده  "داریوفو "به کوفی انان، مختصری درباره ادبیات ایتالیا در دهه 1970، و  فهرست آثار داریوفو درج گردیده است .
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به مرگ تصادفی یک آنارشیست

ایلو

ایلو

1404/3/2

بریدۀ کتاب

صفحۀ 100

دیوانه: آه، بله، یه رسوایی عظیم.... تعداد زیادی از دست‌راستی ها دستگیر شدن، چند محاکمه برپا شد. انواع و اقسام کله گنده‌ها مورد اتهام قرار گرفتن و موقعیتشون به خطر افتاد. دستگاه حفاظتی تو کارخونه‌ها نصب می‌کنیم و حقوق و مزایای سرکارگر رو هم کمی افزایش میدیم. اونا میخوان سیستم طبقاتی جامعه محو و نابود بشه و ما کاری می‌کنیم که اختلافات طبقاتی، خیلی شدید نباشه یا اینکه چندان مشهود نباشه! اونا انقلاب می‌خوان، ما بهشون اصلاحات می دیم! اصلاحات بی شمار؛ اصلاً تو اصلاحات غرقشون می‌کنیم یا در واقع اونا رو تو وعده و وعید اصلاحات غرق می‌کنیم، چون حتی اصلاحات واقعی رو هم هرگز به اونا نمی دیم. می‌دونین؟ از محو کامل زد و بندهای کثیف سیاسی چیزی عاید یه شهروند معمولی نمیشه. اون همین‌قدر که ببینه این جور آدما محکوم میشن یا پرده از روی یه رسوایی برداشته میشه و مردم می‌تونن درباره‌اش حرف بزنن راضی میشه. به تعبیر اون همین چیزها آزادی کامله و دیگه دنیا بهشت برین شده، خدا رو شکر!

0

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          داستانی که نمایشنامه دارد کاملا واقعی است و از روی قتل یک آنارشیست به اسم پینلی نوشته شده.
دو نکته در این نمایشنامه حائز اهمیت است: متاتئاتر و شکستن دیوار چهارم. در ابتدای نمایش شاهد این شکستن دیوارچهارم با دیالوگ بازپرس با تماشاگران هستیم و در سراسر نمایشنامه این مورد تکرار میشه. متاتئاتر در سه مورد در این درام تکرار میشه و ما متوجه میشیم که در نمایشنامه‌ای که میخونیم یک نمایش دیگه هم در حال اجرا هست.
در سراسر درام مفهوم قضاوت بسیار اهمیت بالایی داره در کنار سویه‌های سیاسی که نویسنده داره از همان ابتدا بیان میشه که نویسنده هم با قضاوت می‌نویسد و نمیتوان آن را بدون هیچ طرفداری خواند.
در ابتدا فکر میکنیم که فقط یک روانی در درام هست اما رفته رفته دیالوگ و واکنش و رفتار شخصیت‌های دیگه نشان دهنده‌ی وجود فقط یک روانی در درام نیست بلکه هر شخصیت در موقیت‌های حساس که احساس خطر میکنند یک‌جور روانی هستند.
نمایشنامه سویه های سیاسی دارد اما رگه‌های طنز و قلم خوب داریو فو شخصی که به سیاست علاقه‌مند نیست رو هم همراه خود خواهد کرد روانی در اخر بیان میکنه که طرفدار دموکراسی هست درصورتی که همون دموکراسی هم کارساز نیست.
 
        

12

ایلو

ایلو

1404/3/2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          این دومین نمایشنامه ای هست که خوندم 
این نمایشنامه، کمدی-سیاسی بود
⟡ شخصیت اصلی ما یک دیوانه با جنون تظاهر! 
کسی که عاشق نقش بازی کردنه و نمیتونه ازش دست بکشه (یکی از دلایلی دوستش داشتم)  و چندین بار هم بخاطر جعل هویت دستیگر شده!  اما اینبار آشوب بیشتری بپا میکنه و توی اداره پلیس چندین نقش رو به خوبی اجرا میکنه و با قلم زیبای داریوفو ما از دید طنز شاهد فساد های سیاسی و ظلمِ ستمگر به مظلوم یا بی‌گناه ها هستیم 
داریوفو باوجود چپگرا بودنش نشون میداد که « با وجود مخالفتش با راستگرا ها، مخالف چپگرا های افراطی هم هست»
دیوانه با اینکه پشت شوخی هاش مفهوم های عمیقی داشت، به سخره گرفتن سیاست و فساد اخلاقی بالادستی ها و اشاره به فاصله طبقاتی و غیره... مارو میخندوند! 
「 اما با این وجود خواننده نمیتونه مرز احساسی بین خودش و اون دیوانه بازیگر رو کامل کنار بذاره و باهاش همزاد پنداری کنه. 」
دیوانه یک شخص نیست. حداقل برای من نبود. 
دیوانه یک نماده... یه الگو.. یه.. حقیقت! 📍
اینکه در سیاست نه عدالتی هست نه حقیقتی و نه هیچ! 
_ حقیقت رو فقط دیوانگان به ما میگن و سلاح اونها خنده هست!  طنز!  طنز مطلق! 
و در آخر.. 🪟
_ دوست ندارم چپگراهای افراطی پیروز شوند و یا راست گراهای افراطی... چکار باید کرد؟ ‌می‌گذارم بر عهده شما.

        

4