۴از۵⭐️
خیلی گوگولی و کیوت و بانمک و بامزه و دلنشین و اکوری پکوری بود🥹🩶🫶
؛
جوانا تیل بعد از درگذشت مادرش و مبارزه ی خود با سرطان،به تحقیق درباره ی پرندگان در روستایی روی می آورد تا این گونه به خود و دیگران ثابت کند سختی هایی که پشت سر گذاشته او را از پا نینداخته است. جوانا از ساعت های اولیه ی صبح تا غروب آفتاب، خودش را به کار مشغول می کند تا اینکه حضور یک دختر مرموز و پابرهنه با بدنی کبود،تنهایی و آرامش او را به هم می ریزد و............
        

          دوسش داشتم چون حس خیلی خوبی می‌داد
        

          وسطای کتاب که بودم، اومدم در موردش کامنت گذاشتم و از حس و حالی که داستان می‌داد نوشتم اینکه این کتاب حس و حال جنگل، چوب، کلبه، آتیش و... رو برام تداعی می‌کنه.

تقریبا از نیمه به بعد، داستان برام خیلی کند پیش می‌رفت و یجورایی دیگه حس کنجکاوی‌ نسبت بهش نداشتم.
اینجوریه که نیمه اول***
و نیمه دوم**

بعد از گذشت حدود دو ماه دوباره رفتم سراغش و رو دور تند خوندمش
خب ایده کلی داستان رو دوست داشتم مخصوصا قسمت‌های مربوط به اورسا
ولی در کل کتابی نیست که بخوام پیشنهاد بدم


۱۴۰۱/۱۲/۲۸
        

          کتابش خیلی قشنگ بود و خیلی دوستش دارم .اولاش یکم کسل کننده بود ،ولی هرچه به آخرای کتاب نزدیک تر می شدم کتاب برام هیجان انگیز تر می شد.
        

          داستان پرکششی بود، از روال داستان خوشم اومد، به ویژه که جریان رمان خیلی در طبیعت می‌گذشت. البته آخرهایش یک مقدار بزرگسالانه بود و شاید برای افراد کم سن و سال مناسب نباشد.