معرفی کتاب جامعه شناسی خودکامگی: تحلیل جامعه شناختی ضحاک ماردوش اثر علی رضاقلی

جامعه شناسی خودکامگی: تحلیل جامعه شناختی ضحاک ماردوش

جامعه شناسی خودکامگی: تحلیل جامعه شناختی ضحاک ماردوش

3.7
11 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

17

خواهم خواند

16

ناشر
نشر نی
شابک
9789643120184
تعداد صفحات
246
تاریخ انتشار
1399/10/14

توضیحات

        
... نظام سیاسی ایران از میان انواع نظام های شناخته شده، نظام خودکامگی بوده است، یعنی نظامی که به ظاهر یک نفر، بدون ضابطه و قانون، خواسته های خود را تحمیل می کند... در نظام خودکامگی ترس جانمایه? رابطه? بین پادشاه و مردم است. فردوسی در داستان «ضحاک ماردوش» دو مار را که مغز انسان ها خوراکشان است نماد این خودکامگی قرار می دهد و آرزوی استقرار نظامی استوار و شاهی دادگستر و مردمانی دل آگاه و عدالت پرور را در سر می پرورد. اما چه می شود که ریشه های خودکامگی همچنان در اعماق تاریخ ما می پاید و می ماند. جامعه شناسی خودکامگی از خلال هزارتوهای تاریخِ دیرسال ایران و ایرانیان، به جست وجوی علل و عوارض دیرپایی و ماندگاری خودکامگی در نظام سیاسی و فکری می پردازد و با جست وجو در اخبار و احوال تاریخی و با توجه به نظریه های نوین جامعه شناسی سعی در یافتن و تبیین و تعریف آبشخور خودکامگی دارد.

      

یادداشت‌ها

          دیشب وقتی داشت تموم می شد قسمت‌های مهم کتاب از نظر خودم رو دوباره خوندم
شب قبلش حتی اشک هم ریخته بودم
و شب قبل ترش نکته نوشته بودم که کجای کار ما می‌لنگه
و در میانه‌های کتاب به این نتیجه رسیده بودم که فردوسی اونی نبود که به ما گفتن
اما تو همه لحظه‌های کتاب فکرم درگیر بود
درگیر خودمون
درگیر این مملکت
که حتی قصه‌هاش از روی واقعیته
واقعیتی که از گذشته‌های دور مونده
و شب جزو غیر قابل انکار فرهنگی و حکومتیمون
همه این ها رو وقتی می‌خوندم
آهنگ سرسام و پاره سنگ مهدی یراحی هم تو مغزم بود
همه این روزا و همه قسمت‌های این کتاب دست به دست هم بدن که من بترسم
از جامعه‌ای که داشتیم
از حکومت‌هایی که داشتیم
و حتی از قصه‌های اساطیریمون که آینه تمام نمایه‌ی ما هستن
ترسناکه که ببینی نکته‌های یک نوشته داستانی انقدر نشانه‌های بارز داره تو بند بند وجود کشورمون
و من می‌ترسم از جامعه ضحاک‌وار از حکومت ضحاک‌وار از حتی مردم ضحاک‌وار
و فقط می‌تونم بگم
بخونیدش
اگر سخت‌خوان هستش هم بخونیدش
نذارید این چرخه اسارت ادامه پیدا کنه
نذارید تو ضحاک درون و بیرونمون اسیر بشیم
کاوه‌های وجودمون رو پیدا کنیم
و به فریدون‌هامون اعتماد کنیم
        

0

          چند صباحی است که بنده مشغول مطالعه این کتاب از استاد فقید مرحوم علی‌ رضاقولی بوده‌ام. وی در حوزه جامعه شناسی سیاسی علاوه بر این کتاب حاظر، کتاب جامعه‌شناسی نخبه‌کشی را هم نوشته است.

وی در این کتاب دغدغه‌ای که هر متفکر علوم سیاسی و جامعه شناسی در باب شیوه ساختار حکومت ایرانی، جامعه ایرانی، عقاید ایرانی و از همه مهمتر، خودکامگی ایرانی پرداخته است. مرحوم رضاقولی برای پاسخ دادن به این سوالات عمیق، این کتاب را با به تفصیل بیان کردن داستان معروف ضحاک از شاعر نام‌دار فردوسی نوشته است. وی پاسخ خودکامگی در ایران را با تفسیر داستان ضحاک پاسخ میدهد. داستانی که پادشاه ظالم را به تصویر میکشد که دو مار بر دو سر شانه او خانه کرده‌اند و برای زنده ماندن نیاز به مغز جوانان دارند. و فریدونی که پادشاه ظالم را شکست میدهد و خود جای او بر حکومت مینشیند.

مرحوم رضاقلی در این کتاب، ریشه خودکامگی را نه در ضحاک، یا به تعبیری پادشاه میبیند، بلکه ریشه آن را در جامعه، فرهنگ و عقاید مردم میبیند. مردمی که برای از بین بردن پادشاه ظالم، حالت خمودی بر خود گرفته‌اند و برای اصلاح آن یا گریبانگیر نیروهای ماورایی و قضا و قدر میشوند، یا اینکه بخشی از مردم پادشاه را با حمایت کردن از مخالفان پادشاه، آن را سرنگون میکنند. اینجا میشود تعبیر همان آش و همان کاسه را به‌کار برد، چونکه همان مخالفان پادشاه باز دوباره دست به ظلم و ستم میزنند و باز مردم همان کاری را میکنند که قبلا میکرده‌اند.

این عقاید و فرهنگ مردم است که ظالم‌پرور است! مردمی که هر ویرانی و آبادانی در کشور را زیر سایه شخص خود پادشاه میدانند، نه ساختار و دستگاه حکومت. اینجا مردم فقط شخص شاه را میدیده‌اند، و همین عقیده باعث شده بود که ظالمی برود و ظالم دیگری بیاید. اینجا رضاقلی میگوید: نظام سیاسی هر جامعه، نظامی مستقل نیست و در حال تجرد به‌سر نمی‌برد، بلکه با پدیده‌های دیگر اجتماع ارتباط دارد. نظام سیاسی در نظام اجتماعی (به معنی اعم) توسط شرایط اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مشروط است.

رضاقلی در مقابل این شیوه حکومت و جامعه، غرب را برای ما مثال میزند. وی در اینجا به این نظریه پایبند است که در غرب به خاطر وجود اشراف بوده است که پادشاه خودکامه نداشته بروز نیافته است. اشرافی که در زمینه سیاسی، به علت قدرتی که داشته‌اند در مقابل قدرت شخصی سیاسی خودکامگان ایستادگی کرده و از عوامل مهم تحدید قدرت مطلقه سیاسی بوده‌اند. باید تاریخ غرب را ورق بزنیم تا ببینیم که این نظریه استاد رضاقلی درست بوده است یا خیر. اما اگر بنده بخواهم با مطالعه اندکی که در تاریخ غرب داشته‌ام نظر بدهم، به این نظریه استاد مهر درستی میزنم. اشراف با قدرت و نفوذی که در جامعه داشته‌اند قدرت مطلقه پادشاه را تحدی می‌کردند. همچنین خود این اشراف بودند که شخص پادشاه را انتخاب میکردند و پادشاه میبایست بر نفع اشراف سیاستگذاری کند، تا بتواند خود را در قدرت حفظ کند. اما اگرچه پادشاه به نفع اشراف حکومت را میچرخانده است، ولی پادشاه در این کشورها نمیتوانسته است خودسر و خودرای کاری را انجام دهد، و به تعبیری قدرت مطلقه نداشته است.

در ادامه بحث ریشه‌های خودکامگی، به ویژگی جامعه جادومزاج می‌پردازد. جامعه‌ای که نه بر اساس عقل، بلکه براساس خرافات شکل گرفته است. در این جامعه، مناسبات اجتماعی براساس مشیت نیرویی غیرقابل محاسبه شکل میگیرد. یعنی به تعبیری جامعه‌ای که دل به خرافات بسته است، جامعه‌ای که برای حل مشکلات خود دست به دامان نیروهای ماورا طبیعی و همچنین فال بینی و ستاره‌شناسی پرداخته است. به جای اینکه جامعه به سمت حل مشکلات براساس عقلانیت و دانش پیش برود، دل به خرافات بسته است. متاسفانه این ویژگی فرهنگی جادومزاج، کم و بیش در جامعه ایران میبینم. اگرچه که در قرن 21 و قرن علم، دانش و عقل هستیم، ولی هستند کسانی که برای حل مشکلات به جای اینکه به عقل رجوع کنند به خرافات روی می‌آورند.

همچنین وی در ادامه این کتاب ریشه‌های دیگه‌ای هم مطرح میکند که از حوصله خارج است و خواننده باید خودش به مطالعه این کتاب بپردازد. اما مرحوم رضاقلی در این کتاب ریشه خودکامگی را در جامعه می‌بیند و جامعه است که پادشاه ظالم را پرورش میدهد. 

این کتاب را به دانشجویان علوم سیاسی و جامعه شناسی پیشنهاد میدهم.
        

5

          "در این کتاب هم مثل کتاب "جامعه شناسی نخبه کشی" آقای رضاقلی در حال برشمردن کاستی های فرهنگ ایرانی در شکل دادن به یک نظام اجتماعی سالم است که قدرت در آن به فساد نینجامد. دیده بودم که دوستانی در مورد کتاب جامعه شناسی نخبه کشی گفته بودند کتابی است که انسان را ناامید میکند. از بس که کاستی های فجیع فرهنگ عمومی ایران را از دل تاریخ بیرون میکشد. میخواهم بگویم این کتاب هم همان ساخت و باور را دارد و واقعا علیرغم پایان حماسی و شیرین داستان که همانا پیروزی فریدون بر ضحاک است اما تلخی اش در کام مخاطب باقی میماند.
ابیات داستان ضحاک را می آورد و با نگاه جامعه شناسانه نگاه فردوسی را به زمانه و زمینه زندگی ایرانی بررسی میکند.
تا به اینجا من خوشم آمده الا وقتی که ایشان وجود طبقه اشراف را لازمه ثبات اجتماعی میداند. این قسمت به نظرم سست بود و استدلالات کافی نداشت"
 البته در مجموع به نظرم این کتاب از لحاظ شیوه تحلیلی اش لغزش هایی دارد. آیا میتوان تمام داستان ضحاک را بازتاب جامعه شناختی زمانه فردوسی دانست و نقش اسطوره ها و کهن الگوها را نادیده گرفت؟
وانگهی لااقل در دو سه فراز از کتاب جناب رضا قلی طوری با حسرت از نظام های لیبرال دموکراسی یاد میکند که انسان گمان میکند در چنان مدینه فاضله هایی امکان ندارد هیچ ضحاکی بر کرسی قدرت تکیه زند. الحمدلله که برآمدن کسی مثل دونالد ترامپ غلط بودن این نگاه را اثبات کرده است

دو بریده از کتاب:

"ابوریحان بیرونی عالم و دانشمند، منجم و
کارشناس و متخصص متعهد مسلمان به علت رأیی مخالف طبع سلطان محمود غزنوی که در زمینه تخصصی خود داده بود، زندانی شد. وی غلامی داشت که از زندان بیرون می رفت و مواد مورد احتیاج ابوریحان را تهیه میکرد و به زندان می آورد...

ببخشید این بخش عجیب و دردناک کتاب را دو روز پیش که سالگرد درگذشت ابوریحان بیرونی بود انتخاب کردم ولی متنش طولانی است در کانالم بخوانید:


https://t.me/asaatiri/672"

 "تعبیری رایج از همان زمان بر سر زبانها بوده است که «هر غالبی به مغلوب خویش شبیه تر است». کسانی که در صحنه درگیریهای سیاسی پیروز می شوند و به عنوان اصلاحگر بر تخت مهی تکیه می زنند، معمولا مرتکب اعمالی می شوند که این تعبیر زیبای هانا آرنت را به خاطر می آورد که «در انقلاب کبیر فرانسه هابيل، قابیل را کشت!»"
        

0