یادداشت مجید اسطیری

        "در این کتاب هم مثل کتاب "جامعه شناسی نخبه کشی" آقای رضاقلی در حال برشمردن کاستی های فرهنگ ایرانی در شکل دادن به یک نظام اجتماعی سالم است که قدرت در آن به فساد نینجامد. دیده بودم که دوستانی در مورد کتاب جامعه شناسی نخبه کشی گفته بودند کتابی است که انسان را ناامید میکند. از بس که کاستی های فجیع فرهنگ عمومی ایران را از دل تاریخ بیرون میکشد. میخواهم بگویم این کتاب هم همان ساخت و باور را دارد و واقعا علیرغم پایان حماسی و شیرین داستان که همانا پیروزی فریدون بر ضحاک است اما تلخی اش در کام مخاطب باقی میماند.
ابیات داستان ضحاک را می آورد و با نگاه جامعه شناسانه نگاه فردوسی را به زمانه و زمینه زندگی ایرانی بررسی میکند.
تا به اینجا من خوشم آمده الا وقتی که ایشان وجود طبقه اشراف را لازمه ثبات اجتماعی میداند. این قسمت به نظرم سست بود و استدلالات کافی نداشت"
 البته در مجموع به نظرم این کتاب از لحاظ شیوه تحلیلی اش لغزش هایی دارد. آیا میتوان تمام داستان ضحاک را بازتاب جامعه شناختی زمانه فردوسی دانست و نقش اسطوره ها و کهن الگوها را نادیده گرفت؟
وانگهی لااقل در دو سه فراز از کتاب جناب رضا قلی طوری با حسرت از نظام های لیبرال دموکراسی یاد میکند که انسان گمان میکند در چنان مدینه فاضله هایی امکان ندارد هیچ ضحاکی بر کرسی قدرت تکیه زند. الحمدلله که برآمدن کسی مثل دونالد ترامپ غلط بودن این نگاه را اثبات کرده است

دو بریده از کتاب:

"ابوریحان بیرونی عالم و دانشمند، منجم و
کارشناس و متخصص متعهد مسلمان به علت رأیی مخالف طبع سلطان محمود غزنوی که در زمینه تخصصی خود داده بود، زندانی شد. وی غلامی داشت که از زندان بیرون می رفت و مواد مورد احتیاج ابوریحان را تهیه میکرد و به زندان می آورد...

ببخشید این بخش عجیب و دردناک کتاب را دو روز پیش که سالگرد درگذشت ابوریحان بیرونی بود انتخاب کردم ولی متنش طولانی است در کانالم بخوانید:


https://t.me/asaatiri/672"

 "تعبیری رایج از همان زمان بر سر زبانها بوده است که «هر غالبی به مغلوب خویش شبیه تر است». کسانی که در صحنه درگیریهای سیاسی پیروز می شوند و به عنوان اصلاحگر بر تخت مهی تکیه می زنند، معمولا مرتکب اعمالی می شوند که این تعبیر زیبای هانا آرنت را به خاطر می آورد که «در انقلاب کبیر فرانسه هابيل، قابیل را کشت!»"
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.