معرفی کتاب میوه ی خارجی اثر جوجو مویز مترجم مریم مفتاحی

میوه ی خارجی

میوه ی خارجی

جوجو مویز و 2 نفر دیگر
3.6
20 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

45

خواهم خواند

17

ناشر
آموت
شابک
9786003840256
تعداد صفحات
624
تاریخ انتشار
1399/9/4

توضیحات

        
داستانی رازآلود از گذشته هایی دور با شخصیت هایی هنجارشکن و ترقی خواه در جامعه ای سنت گرا؛
لوتی از آوارگان جنگ جهانی دوم است و در کودکی به خانواده ی دکتر هولدن سپرده می شود و در کنار سیلیا، دختر خانواده ی هولدن که هم سن اوست، رشد می کند و سال های نوجوانی را پشت سر می گذاردو زندگی در شهر کوچک و بی جنب و جوش مردم عذاب آور است و ساکنان کهنه پرستش در مقابل هرگونه تغییر و تحولی از خود مقاومت نشان می دهند. این دو دختر جوان مشتاق هستند تا دور از خانواده و به هر نحو ممکن در دنیای جدیدی را به روی خود بگشایند. بدین ترتیب وقتی گروهکی سنت شکن از لندن می آید و در عمارت آرکیدیا ساکن می شود، آن دو با شیوه ی جدیدی از زندگی آشنا می شوند. عشقی که پس از آن در قلب لوتی جوانه می زند، عواقبی در پی دارد و زندگی افرادی را تحت تاثیر خود قرار می دهد. اینک بعد از گذشت پنج دهه، عمارت در دست بازسازی است و با برملاشدن اسراری که سال ها در آن مدفون بود، این سوال مطرح می شود: آیا هرگز می توان از گذشته ی خود گریخت؟
جوجو مویز در رمان «میوه خارجی» با محوریت شخصیت های زن و روایت دو داستان موازی در زمان حال و گذشته، بار دیگر داستان پرکششی را به خواننده عرضه می دارد.
جوجو مویز پس از نوشتن این رمان در سال 2004 موفق به کسب جایزه رمان عاشقانه سال شده است.

      

یادداشت‌ها

مهلا

مهلا

1404/5/29

          این کتاب برای من یه سفر بود. شاید نه از اون سفرهایی که همه لحظه‌هاش هیجان‌انگیزه، ولی یه جاده طولانی و عجیب که پر از توقف‌های غیرمنتظره‌ست. شنیده بودم قراره کتاب ساده‌تری باشه و توقع بالایی نداشتم، ولی بازم غرق شدم.
جوجو مویز همیشه یه جوری می‌نویسه که انگار کنارت نشسته و داره قصه میگه؛ با توصیف‌هایی که من عاشقشم و شخصیت‌هایی که یا شبیه هیچ‌کس نیستن یا عین همه‌ی آدمای دور و برن.

کاراکترها تا حدودی هنجارشکن بودن، اما من هیچوقت اینجور آدمی نبودم. با این حال تونستم کنار‌شون زندگی کنم، به دلخوری‌هاشون فکر کنم، به عشق‌هاشون لبخند بزنم و حتی غصه‌هاشون رو حس کنم. عجیب بود که حس کردم یه جورهایی منو پرت کرد به کتاب «خلیج نقره‌ای»؛ هم لوکیشن‌های خاصش، هم عشق‌هایی که قدیمی اما تازه بودن، پر از تنش و گاهی آتشین.

یه چیزی که همیشه درباره‌ی مویز دوست دارم اینه که آخر کتاباش یه جور گرما توی دلم می‌ذاره، حتی اگه پایانش شوکه‌کننده باشه. انگار یه بخاری روشن می‌کنه وسط زمستون. شاید به خاطر عشقیه که من به نوشته‌هاش دارم، نمی‌دونم. ولی مطمئنم چیزی توی قلمش هست که باعث میشه بعد از تموم شدن کتاب حس کنم یه حفره‌ای توی قلبم به وجود اومده و سریع بخوام با یه کتاب دیگه پرش کنم.

«میوه خارجی» برای من بیشتر از یه داستان، یه حس بود. حس آدم‌هایی که متفاوتن، اما هنوز واقعی‌ان و زنده. آدم‌هایی که میشه دوستشون داشت حتی اگه هیچوقت شبیه‌شون نشیم.
        

0