شیرین، قشنگ، جذاب و روان بود،
نمیدونم چرا همش دوست داشتم ژوزفین خواهر واقعی و دوقلوی هوگو باشه که خانواده کشیش یه فرزندی قبولش کرده باشن و ژوزفین اون رو بفهمه و دنیاش متحول بشه :-) اما خوب نویسنده نخواسته بود!

https://taaghche.com/book/127575/%D9%87%D9%88%DA%AF%D9%88-%D9%88-%DA%98%D9%88%D8%B2%D9%81%DB%8C%D9%86
        

          خيلى قشنگ و خوب بود :)

+مرسى از خانم توكلى :*
        

          راستش فعلا کمی گیج شده‌ام. این کتاب فقط ۱۳۲ صفحه است و نه ۱۷۰ صفحه (آن‌طور که در چاپ‌های قدیم بوده) و من نمی‌دانم آیا داستان واقعی را خوانده‌ام یا یک نسخه‌ی سانسور شده را؟

اما اگر بر اساس همین کتاب بخواهم نظر بدهم، دوستش داشتم. سهل و ممتنع بود! و ژوزفین بیش از همه قابل درک.
روابط دختربچه‌های کلاس اولی برایم ملموس بود، بخصوص دوستی‌های از روی لجبازی با یکی‌ دیگرشان!
هوگو جذبه‌ای داشت که از خاص بودنش نشات می‌گرفت، چیزی که خب چطور بگویم، دست خودش نبود. انتخاب نکرده بود متفاوت باشد، زندگیش بود، تربیتش.
و همین باعث می‌شد که درنهایت موفق باشد و توی چشم و پیروز مبارزه‌ها.

راستش بیشتر دلم برای ژوزفین می‌سوزد. خیلی طفلکی بود. قدر محبت و اعتماد و اخلاق را می‌دانست ولی خوب معمولی بود  و اغلب اوقات هیچ‌کس قدر چنین آدم‌هایی را نمی‌داند. 
        

          داستانی زیبا درباره ی روابط بین نوجوانان در مدرسه .تعاملات و احساسات بین نوجوانان
        

          آن قدر برایم عزیز است که حدّ و حصر ندارد و هیهات که این آخرین ریویوی من بر آن باشد...
این صرفاً دعوت فروتنانه ای است از همگان برای خواندن این شاهکارِ کوچکِ ساده که دست کم سی سال قبل از «لطفاً به من نخندید» نوشته شده و هرچند آن یکی ملموس تر و مفصّل تر است،  این یکی را من -شاید به سبب سادگی و عمق شگفتش- دوست تر می دارم...