معرفی کتاب استخوان های دوست داشتنی اثر آلیس سبالد مترجم میترا معتضد

استخوان های دوست داشتنی

استخوان های دوست داشتنی

آلیس سبالد و 2 نفر دیگر
3.3
55 نفر |
13 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

93

خواهم خواند

21

شابک
9644423682
تعداد صفحات
436
تاریخ انتشار
1396/6/8

توضیحات

کتاب استخوان های دوست داشتنی، نویسنده آلیس سبالد.

لیست‌های مرتبط به استخوان های دوست داشتنی

یادداشت‌ها

Soli

Soli

1404/4/14 - 15:34

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

سارا حاجیها

سارا حاجیها

1403/6/13 - 14:43

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        با این کتاب میشه مخلوطی از انواع حس ها رو‌درک کرد:عشق نفرت ترس غم شادی پشت سر گذاشتن دلتنگی و من موقع خواندن این کتاب تمام اینارو حس کردم.ایده ی کتاب جدید و منحصر به فرد بود و قطعا ارزش یک بار خواندن رو داره ولی من تا اخرین لحظه منتظر بودم یه بلایی سر اقای هاروی بیاد ولی نیومد😂
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

رضا حقی

رضا حقی

1403/1/26 - 20:55

        داستان قشنگی بود
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

من همیشه ف
          من همیشه فکر می‌کردم اگر کتابی رو خیلی دوست داشته باشی، باهاش گریه می‌کنی. ولی الان فهمیدم لزوماً اینطوری نیست.
واقعیت اینه که با این وجود که من چندان ارتباط خوبی با استخوان‌های دوست‌داشتنی نگرفتم، ولی باهاش گریه کردم! من آدمی‌ام که اشکم با کتاب معمولاً درنمیاد، هرچند که وقتی بچه‌ بودم، خیلی گریه می‌کردم با بعضی کتاب‌ها، ولی جدیداً حتی از صفحات مربوط به مرگ افراد هم ساده رد می‌شم و هرچند که ناراحتم می‌کنن، ولی اشکم رو درنمیارن.
اما استخوان‌های دوست‌داشتنی...
_

کتاب درباره‌ی سوزی سالمون هست(که در ترجمه‌ای که من خوندم متاسفانه سَمِن ترجمه شده که اشتباهه، چون سوزی خودش می‌گه اسمش مثل ماهی می‌مونه، سالمون) که در چهارده سالگی‌ش، توسط مرد همسایه مورد آزار قرار می‌گیره و کشته می‌شه. در حالی که هیچکس نمی‌دونه قاتلش کیه. چرا این اتفاق افتاده. و تنها چیزی که ازش پیدا می‌شه، آرنجشه.
سوزی به بهشت می‌ره و از اونجا مشغول تماشای خانواده‌ش می‌شه. می‌بینه که چطوری با این مسئله دست و پنجه نرم می‌کنند. قاتلش رو می‌بینه. پسری که دوستش داشته و یکی از همکلاسی‌های عجیبش که تنها کسی بوده که سوزی رو بعد مرگ دیده، می‌بینه.
ایده‌ی داستان در نگاه اول جذابه، ولی پردازش نویسنده رو اصلا دوست نداشتم. کتاب روند کسل‌کننده‌ای داشت. در این بین اتفاقات جالبی میفتاد که به خاطر پردازش بد، اصلاً مهم به نظر نمی‌اومدن. هرچند که فکر می‌کنم ترجمه‌ی نه چندان خوب هم بی‌تأثیر نبود. یک سری جاهای کتاب هم واقعاً ناراحت‌کننده بود، که اگر بخوام بگم، داستان لو می‌ره.
شخصیت‌پردازی‌ها واقعاً عجیب بودن. نمی‌دونم بگم خوب بود، بد بود، چی بود. فقط می‌تونم بگم عجیب بود. شخصیتی که خیلی دوستش داشتم، بابای سوزی بود که اون دو باری که اشکم دراومد، به خاطر دو قسمت مربوط به همین شخصیت بود. شخصیتی دوست‌داشتنی، خیلی دوست‌داشتنی‌تر از شخصیت‌های دیگه‌ی داستان.
در کل کتاب یه ایده‌ی خوب به هدررفته داره. داستانی که می‌تونست به شکلی خیلی عالی به تصویر کشیده بشه، ولی نشد. یه جاهایی کتاب رو فقط خوندم که تموم بشه. یه جاهایی دلم می‌خواست سرم رو بکوبم توی دیوار!
ولی واقعیت اینه فکر می‌کنم، فکر می‌کنم، ارزش اینکه بخوای یه بار بخونی‌ش رو داره. به هر حال با وجود این پردازش بد، مفاهیم جالبی داشت یه سری از بخش‌ها...
اما به جز اون مفاهیم، ویژگی خوبی داشت. اینکه مسئله‌ی تجاوز و قتل آدم‌ها رو مورد بررسی قرار داد. نشون داد که چطوری یه مرگ ساده، می‌تونه این حجم از افراد رو درگیر بکنه. اینکه چطوری ما راحت به یه خانواده‌ی سوگوار از بیرون نگاه می‌کنیم، و هیچ‌وقت نمی‌فهمیم واقعاً براشون چه اتفاقی افتاده. اون‌ها واقعاً چه چیزی رو از دست دادن. و توی این بخش‌ها، با وجود اینکه کتاب رو زیاد دوست نداشتم، ولی آرزو کردم کاش به جای آشغالی مثل Haunting Adeline، مردم این کتاب رو می‌خوندن و چهره‌ی واقعی تجاوزگران رو می‌دیدن.
  می‌خوام فیلمش رو ببینم، چون ته دلم امید دارم از کتاب خیلی بهتر باشه.
در کل با وجود اینکه از لحاظ درآوردن اشک من خوب عمل کرد، ولی امتیاز خوبی ازم نمی‌گیره.🥲
        

15