معرفی کتاب داستان بی‌پایان اثر میشائیل انده مترجم مهرداد بازیاری

داستان بی‌پایان

داستان بی‌پایان

میشائیل انده و 1 نفر دیگر
4.0
12 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

16

خواهم خواند

20

ناشر
هرمس
شابک
9786004563734
تعداد صفحات
464
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        داستان بی‌پایان را  میشائیل اِنده در سال ۱۹۷۹نوشت، رمانی که تا سه سال پرفروش‌ترین کتاب آلمان بود و به زبان‌های مختلف در سراسر جهان منتشر شده است.  داستان بی‌پایان روایت باستین بالتازار بوکس، پسر ده‏ ‏ساله‌ای است که از راه کتابی قدیمی وارد سرزمین تخیلات می‌‏شود. سرزمینی که به‌‏آرامی در حال نابودی است و ملکۀ ‌‏کوچولو، فرمانروای آن در حال مرگ است و تنها یک انسان واقعی می‏‌تواند اوضاع را سر و سامان دهد. تلاش باستین برای بهبود وضع موجود پر از شگفتی‌‏های اسطوره‏‌ای است. ماجراجویی‌های که رویاهای جادویی دوران کودکی‏ را در خواننده زنده می‌کند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به داستان بی‌پایان

پست‌های مرتبط به داستان بی‌پایان

یادداشت‌ها

تجربهٔ لذت
          تجربهٔ لذت‌بخش «مومو» باعث شد بگردم و یه کتاب دیگه از آقای میشاییل انده پیدا کنم، به اسم «داستان بی‌پایان». دیدم متأسفانه ترجمهٔ فارسی این کتاب خیلی وقته تجدید چاپ نشده و بنابراین من ترجمهٔ انگلیسیش رو پیدا کردم و خوندم (The Neverending Story).

و چقدر چقدر لطیف و شیرین و تأمل‌برانگیز بود...

داستان این کتاب در مورد یه پسربچهٔ ۱۱ سالهٔ چاقه که تو مدرسه دائم بچه‌ها مسخره‌ش می‌کنن. باستیان عاشق کتابه و خودشم یه قصه‌گوی مهّاره با یه تخیل خیلی قوی.

یه روز که داشته از دست همون بچه‌ها در می‌رفته به یه کتاب‌فروشی پناه می‌بره و یه کتاب پیدا می‌کنه که روش نوشته داستان بی‌پایان! انگار تمام آرزوهای باستیان تحقق پیدا کرده باشه کتاب رو برمی‌داره و شروع می‌کنه به خوندن (فرآیند برداشتن کتاب و اینکه کجا و چطور می‌خوندش هم خیلی جالبه). ولی این یه کتاب عادی نیست و باستیان واقعا به دنیای خیالی کتاب که پر از موجودات عجیب و غریبه پا می‌ذاره! دنیایی به اسم فنتستیکا (Fantastica) که داره نابود میشه و فقط یه انسان می‌تونه نجاتش بده...

این کتابم مثل مومو، از اون کتاباییه که هم بچه‌ها از خوندنش لذت می‌برن و هم آدم بزرگا!

اوایل کتاب شاید یه مقدار برای مخاطب بزرگسال کسل‌کننده باشه، یه جورایی مثل یه ملقمه از داستان‌های جن و پری می‌مونه. ولی همینطور که پیش میره جذاب‌تر میشه، طوری که ۳۰-۴۰ درصد پایانی کتاب برای من خیلی خیلی جذاب و تأمل‌برانگیز بود. تو این قسمت پایانی، نویسنده یه سری مفهوم خیلی عمیق و قشنگ رو با داستانهای جذاب و با موجودات عجیب و غریب به خواننده منتقل می‌کنه.

اینقدر تخیل نویسنده برام جذاب و قشنگ بود که حد نداره! با خودم می‌گفتم خدایا این آدم این همه موجود غریب و داستانای عجیب رو از کجا درآورده؟!

خلاصه که عشق من به آقای انده با این کتاب تکمیل شد 😍😄
        

29

          هیچوقت دوست ندارم کتابی رو نصفه و نیمه بگذارم و داستان برایم ناقص بماند ، حتی وقتی کتاب بسیار کسل کننده است. تقریبا نصف کتاب را ورق زدم و و چشمم فقط روی کلمات گشت.راستش این است که انتظار بیشتری از میشاییل انده داشتم.
در مواجهه با اسم نویسنده و کتابی پرحجم و با طرح جلدی به این زیبایی منتظر یک شاهکار بودم اما فقط توانستم نصف کتاب را تحمل کنم. 
داستان میخواسته در ستایش کتاب و کتابخوانی و پرورش تخیل باشد اما تبدیل شده به اش شله قلمکاری از شخصیت های ساختگی که گاهی هیچ علت وجودی ای ندارند و بود و نبودشان تغییری ایجاد نمیکند.
شروع کتاب بد نیست: پسری بی دست و پا در حال فرار از دست قلدرهای مدرسه وارد کتابفروشی ای می شود که صاحب بداخلاقش بچه ها غیرقابل تحمل میداند و چنان برخورد تندی میکند که پسر دوباره فراری می شود اما قبلش کتابی را که مرد می خوانده می دزدد. پسر داستان که از قضا مادرش را از دست داده و پدرش هم افسرده شده تصمیم میگیرد برود گوشه ای و کتابش را بخواند، اخر شیفته ی کتاب است و بی خیال خانه و مدرسه شود. بعد می فهمد کتاب برای او نوشته شده و باید دو دنیای واقعیت و خیال را نجات دهد. 
همه چیز تا اینجا کلیشه ای و کهنه اما پذیرفتنی است. پسری تنها و بی عرضه، کتابی جادویی، پدری افسرده و بی توجه. 
پسر که چاق و بی دست و پاست در کتاب تبدیل به یک شاهزاده می شود و ترس هایش را کنار می گذارد و تبدیل به قهرمانی افسانه ای میشود. اینجا کلیشه های شکل و قیافه و قهرمان بازی در بدترین شکلش قرار دارد. جدای از اینکه شکل و قیافه و ویژگی های پسرک داستان رسماً توسط نویسنده مسخره شده.
بعد یک ملکه وجود دارد که در حال مرگ است و باید نجاتش داد، ان هم با یک اسم جدید. یک کلیشه ی دیگر که یعنی کلمات مهم اند. بقیه ی داستان پر است از مکان هایی عجیب مثل جنگلی که دائما در حال رشد است یا کویری که رنگ عوض می کند و شخصیت هایی عجیب تر مثل شیری به شکل کویر یا پیرمردی که سرنوشت را می نویسد یا اژدهای خوشبختی که انقدر مثبت اندیش است که حرفهایش حوصله ی ادم را سر می برد. همه هم وفادار و متعهد و ادم حسابی. پسرک، یعنی باستین از تمام این سرزمین ها می گذرد و قوی تر و شجاع تر و زیرک تر میشود و اسم جدیدی به ملکه می دهد، اما هنوز کارها نصفه مانده که میفهمد باید برگردد و کارها را می سپارد به قهرمان قبلی. این وسط دچار غرور و خودبرتربینی هم میشود و گول ظاهر دشمنانش را میخورد و به دوستانش پشت میکند اما اخر سر همین دوستان او را نجات می دهند‌.  پسرک داستان از اب چشمه ی حیات برای پدرش می اورد تا او را از افسردگی نجات دهد اما اب را از دست می دهد و همین تعریف ماجراهایش پدرش را به زندگی بر می گرداند‌.!!
باگ های داستان بیشتر از شمردن اینهاست. ملکه ی کوچک در قصری بزرگ بدون هیچ محافظی زندگی میکند چون تمام موجودات این سرزمین به ملکه و قوانینش پایبند اند، حتی بدجنس ترین انها، اما در جای جای کتاب به راحتی به قهرمان داستان خیانت کرده و برای نجات ملکه کمکش نمی کنند. ان هم بدون دلیل! درون داستان هم مدام داستان های دیگری تعریف می شود با این جمله که این داستان مال زمان دیگری است و به قصه ی ما ارتباطی ندارد! 
نمی دانم میشاییل انده این کتاب را در چه سالی نوشته و چندمین کارش است اما می توانست بسیار بسیار بهتر  باشد و این همه پرگویی و اضافه گویی نداشته باشد و تمام ان کلیشه ها خلاقانه تر در جای خودش بنشیند. 
و ایده ی ارتباط دنیای واقعیت و خیال و نجات هردو با هم هدر نمی رفت.
        

8

          مدتی بود دوست داشتم داستان بی پایان رو بخونم (به خاطر تعریف‌های زینب خانم موسوی) و خب وقتی دیدم چاپ شده بدون تعلل خریدمش و از این کارم بسیار بسیار راضیم. 
داستان کتاب از این قراره که باستیان کتابی رو به نام داستان بی‌پایان در کتاب‌فروشی می‌بینه، بدون اجازه برش می‌داره و شروع می‌کنه به خوندنش؛ کتاب در مورد اهالی سرزمین تخیلاته که به تازگی نیستی به مناطق مختلف اون حمله کرده. پیک‌هایی راهی پایتخت می‌شن که این موضوع رو به اطلاع ملکه برسونن، اما متاسفانه خود ملکه هم بیماره و نمی‌دونن چطور درمانش کنن. حالا یک نفر -آتریو- باید بره تا شاید درمانی برای بیماری ملکه پیدا کنه...
داستان کتاب شاید کودکانه به نظر برسه، اما تخیل نویسنده واقعا غافل‌گیرم کرد: هم در دنیاسازی سرزمین تخیلات و جزئیاتش و هم در سیر داستان که به هیچ عنوان قابل پیش‌بینی نیست... شخصیت‌های عجیب و غریبی داره که به خوبی پرداخته شدن مثل مورلای پیر، انگیووک و اورگل که کلا در حال بگومگو هستن، اواولالا، پیر کوه‌های سرگردان، بانو آیولا، یور و خیلی‌های دیگه.
به علاوه داستان پر از استعاره‌ و مفاهیم مختلفه که در نهایت مهارت بیان شدن: درباره‌ی اندوه (باستیان به تازگی مادرش رو از دست داده و با پدرش بیگانه شده)، هویت (باستیان با هر آرزو، مقداری از خاطراتش رو از دست می‌ده)، قدرت، دوستی (آتریو و فالکور در مقابل زائیدا) و خیلی چیزهای دیگه.
در کل پیشنهادش می‌کنم. از اون کتاب‌هاست که مدتی باهاتون زندگی می‌کنه.
        

12