اینک شوکران: محمدعلی رنجبر به روایت همسر شهید

اینک شوکران: محمدعلی رنجبر به روایت همسر شهید

اینک شوکران: محمدعلی رنجبر به روایت همسر شهید

4.6
6 نفر |
2 یادداشت
جلد 4

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

16

خواهم خواند

3

پشت جلد:می گفت (( خدا توی دنیا معمولا یا اول زندگی سختی می ده با آخرش. ده سال اول زندگی مون جنگ بود و سختی و دوری و نداری، وسطش هم مریضی داده. وقتی خوب شدم، ده سال آخر زندگی مون رو خدا گذاشته که من تو رو ببرم مکه، خوش باشیم ، بچه هامون رو عروس و داماد کنیم.)) گفتم (( من راضی ام)). وقتی دیدم آخرش هم رفت ، پیش خودم گفتم خدایا انگار قرار نیست برای ما خوشی باشد. همه اش را توی سرنوشتمان زده بودی ناخوشی و من نمی دانستم. احساس می کنم این راه زیبایی بود که فقط برای ما بود؛ یک جاده ی اختصاصی. شاید اگر خودش زنده بود ، ما دیگر توی این جاده نبودیم. اما خواست خدا این بود که من و محمد علی این مسیر را برویم و تا ته خیلی چیزها را درک کنیم ، ته خوشبختی ، ته دلتنگی، ته انتظار، ته محبتی که آدم ها در زندگی عادی شان به آن نمی رسند.