راز موتورسیکلت من: خاطره های رولد دال
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
37
خواهم خواند
2
توضیحات
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
وقتی پسری کوچک بودم، یک قایق کوچولوی حلبی داشتم(آن وقت ها پلاستیک نبود) که موتور کوکی کوچکی داشت. وقتهایی که به حمام می رفتم با آن قایق حلبی بازی می کردم. یک روز سوراخی کوچک در بدنه ی قایق پیدا شد، آن را پر از آب کرد و قایق غرق شد. تا چندین هفته بعد از این قضیه وقتی در وان حمام دراز می کشیدم دلواپس این بودم که نکند پوست من هم مثل بدنه ی قایق سوراخ شود. مطمئن بودم که بدنم پر از آب می شود و من غرق می شوم یا می میرم. ولی این اتفاقات هیچ وقت نیفتاد و من از نفوذ ناپذیری پوستی که تمام بدنم را پوشانده بود در شگفت بودم.
لیستهای مرتبط به راز موتورسیکلت من: خاطره های رولد دال
یادداشتها