معرفی کتاب ماجراهای بچه های بدشانس؛ پایان اثر لمونی اسنیکت مترجم رضا دهقان

ماجراهای بچه های بدشانس؛ پایان

ماجراهای بچه های بدشانس؛ پایان

لمونی اسنیکت و 1 نفر دیگر
4.4
37 نفر |
3 یادداشت
جلد 13

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

97

خواهم خواند

8

ناشر
ماهی
شابک
9789649971858
تعداد صفحات
258
تاریخ انتشار
1398/6/17

توضیحات

        بچه ها به همراه کنت الاف هتل محل کار بچه ها در کتاب دوازدهم را در حالی ترک می کنند که هتل آتش گرفته و شعله ها در حال سوزاندن آن هستند. آنها با قایقی که برای فرار از هتل سوار آن شده اند به ساحل جزیره ای می رسند که مردمی اسرارآمیز در آن زندگی می کنند. در ساحل دختر کوچکی به نام جمعه به پیشواز آنها می آید. اما کنت الاف و جمعه با هم بگومگو می کنند و جمعه به او اجازه نمی دهد که قدم بهئجزیره بگذارد. به جایش او از بچه ها دعوت می کنند تا به همراه او به میان مردم اش بروند...

      

لیست‌های مرتبط به ماجراهای بچه های بدشانس؛ پایان

ماجراهای بچه های بدشانس؛ شروع ناگوارماجراهای بچه های بدشانس؛ سالن خزندگانماجراهای بچه های بدشانس؛ پنجره ی بزرگ

ماجراهای ناگوار

14 کتاب

بسم الله الرحمن الرحیم این ترتیب یه مجموعه ی خیلی نوستالژی و قدیمی به اسم ماجراهای ناگوار هست. داستان به این شکله سه خواهر و برادر، ویولت و کلاوس و سانی طی یه اتفاقاتی متاسفانه پدر و مادرشون رو از دست میدن. بعد متوجه می‌شن باید به پیش یکی از اقوام شون که نمی‌شناسنش برن به اسم کنت الاف. کنت الاف از این به بعد قیم و سرپرست قانونی بچه هاست. ولی مسئله اینجاست که کنت الاف یه آدم بدجنسه... کسی که فقط ثروت بودلر ها براش مهمه... و نقشه میریزه تا پول اونها رو به چنگ بیاره و ویولت هم به سن قانونی نرسیده تا ثروت مادر پدرش بهش برسه و از چنگ کنت الاف رها شن. بودلر ها باید چه کنند؟!!! خلاصه این ۱۳ جلد پر از تعلیق و هیجانه. یکی از مجموعه هایی که به شدت تاریکه. اولین تجربه ی من از یه رمان خیلی تلخ همین مجموعه بود. و همچنین اولین تجربه ام از یه پایان باز(جلد اولش پایان بازه). هم انتشارات قدیانی و هم انتشارات ماهی این کتاب رو چاپ کردن. کیفیت هردو ترجمه هم خوبه ولی به شخصه من ترجمه‌ی نشر ماهی و فونت این نشر رو بیشتر می‌پسندم. البته میگم کیفیت هردوشون خوبه. یه انتشارات که نمیشناسمش هم چاپ کرده این کتاب رو و اسمش شریعه‌ی توس هست که اطلاعاتی ندارم راجع بهش. این لیست بر اساس ترجمه ی نشر ماهیه. ترتیب مجموعه هم که اینه. جلد چهاردهم هم یه سری اطلاعات راجع به داستان اصلیه و به سوالات بی جواب مونده از مجموعه پاسخ میده. بخونید و حالشو ببرید. یه رمان تاریک، اما با قلمی روان و پر از هیجان و تعلیق و غافلگیری!

32

پست‌های مرتبط به ماجراهای بچه های بدشانس؛ پایان

یادداشت‌ها

سر تموم شد
          سر تموم شدن این مجموعه همون حسی رو داشتم که سر تموم شدن هری پاتر و کتاب‌هایی که بی‌نهایت دوستشون دارم. انگار یه بخشی از قلبت پیش شخصیت‌ها می‌مونه و دیگه هیچ‌وقت نمی‌تونی اون بخش رو پس بگیری. موقع خوندن آخرین کلماتش حس می‌کنی دلت می‌خواد بزنی زیر گریه و دیگه نخونی‌. دلت می‌خواد تا ابد این مجموعه ادامه پیدا بکنه. و این کتاب، پایانش خیلی بدتر با احساسات آدم بازی می‌کنه. چون که خیلی از سوالات بی‌جواب می‌مونه. طوری که شما خودتون توی ذهنتون باید ادامه‌ی داستان رو تصور کنید و جواب‌های خودتون رو بگیرید. از اون طرف نویسنده کارهای عجیبی با شخصیت‌هایی که ازشون متنفریم انجام می‌ده. طوری که دلتون می‌خواد برای اون شخصیت‌ها اشک بریزید!
اولین دفعه‌ای که این مجموعه رو خوندم با چند جلد آخر نتونستم ارتباط خاصی برقرار کنم. یکی از دلایلش فکر می‌کنم بازی‌های کلامی نویسنده و بی‌جواب گذاشتن معماها بوده باشه. اول اینکه خیلی جاها نویسنده از حروف v.f.d استفاده می‌کنه و یه سری کلمات رمزی و شعر هم توی این کتاب پیدا می‌شه که برگردوندنشون به زبان فارسی، کار سختیه. که ترجمه‌ی نشر ماهی از این لحاظ خیلی خوب بود. من موقع خوندن کتاب، تازه متوجه یه سری از این مسائل توی متن می‌شدم، و از اون طرف وقتی سنم کمتر بود،‌ علاقه‌ای به معماهای بی‌جواب نداشتم! در واقع ماجراهای ناگوار، اولین، اولین تجربه‌ی من از یه داستان تلخ بود که همه‌ی سوالاتت پاسخ داده نمی‌شن و تو می‌مونی و یه دهن باز و چشم‌های گشاد! برای همین شاید نتونستم اون چند جلد آخر رو اونطوری که باید و شاید دوست داشته باشم. ولی می‌خوام بگم که الان همه‌شون رو دوست دارم. خیلی خیلی خیلی دوست دارم. این مجموعه جز کتاب‌های مورد علاقه‌ی من می‌مونه. خیلی از چیزهایی که من از سه تا بودلر یاد گرفتم، از کتاب‌های درسی یاد نگرفتم.چیزهایی مثل شجاع بودن نه، چیزهایی مثل اینکه چجوری میشه توی بدترین شرایط دوام آورد. چه‌جوری می‌شه لبخند بزنی حتی وقتی که کل دنیا به کامت تلخ شده. این کتاب به من یاد داد قرار نیست همه چیز خوب پیش بره. قرار نیست که دنیا پر از مکان‌های امن دوست‌داشتنی باشه، و توی هر نقطه‌ای از دنیا، هیچ راهی، هیچ راهی برای فرار از بدی‌ها، پلیدی‌ها و غم‌ها نیست. چون بالاخره راهشون رو به زندگی آدم پیدا می‌کنند. و شاید مفهوم این کتاب همین بود. اینکه هیچ جای دنیا °جهان آرام نیست°. شخصیت‌های کتاب با اینکه خیلی اوقات اغراق‌آمیز بودند ولی دوست‌داشتنی بودند. مثلا عجیب بود که سانی کوچولو اون همه باهوش باشه. ولی درعین حال انقدر داستان و شخصیت‌ها دوست‌داشتنی بودند، و قلم نویسنده زیبا بود، که این چیزها چندان به چشم نمی‌اومد. قلم نویسنده خیلی خوب بود. توی اکثر کتاب‌ها راوی یا یه شخصیته، یا دانای کله، یا سوم شخص. ولی این کتاب خیلی عجیب بود. راوی‌ش انگار تلفیقی از همه‌ی این‌ها بود. در عین حال که در اتفاقات حضور نداشت، درشون حضور داشت! می‌دونید چی می‌گم؟ راوی یه بخش جدانشدنی از قصه بود که بدون اون، داستان تا این حد جذاب نمی‌شد. خیلی جاها، به خصوص سرفصل‌ها، از روش‌های مختلفی می‌گفت کتاب رو نخونید! پر از بدبیاریه و پشیمون می‌شید! و یه راوی واقعا دوست‌داشتنی بود. کسی که نقش زیادی در داستان داشت، و در عین حال نقشی نداشت. کسی که در داستان بود، و در داستان نبود. و اینکه در اون حد تاثیر این راوی زیاده که در سریال اقتباسی هم حضور داره!
گاهی اوقات آدم دو به شک می‌شه که نکنه این داستان ها واقعی باشن؟ نکنه این‌ها صرفا خیال‌پردازی‌های یه ذهن مریض خلاق نباشن؟ و این حالت برای من ایجاد شد. یه موقع‌هایی اطمینان می‌کنم که V.F.D قطعا وجود داره، و مشتاق پذیرش اعضاییه که می‌خوان با پلیدی‌ها بجنگن، و آتش‌های‌ ظالمانه رو خاموش کنند. و حتی اگر بودلر ها وجود نداشته باشند، و همچین شخصیت‌هایی هیچ وقت زندگی نکرده باشن، باز هم برای من واقعی‌اند. اون ها در اعماق قلبم لونه کرده‌اند. 
و جا داره بگم از دوستی که کتاب رو بهم برای اولین بار و وقتی که هشت سال بیشتر نداشتم قرض داد ممنونم. و جا داره بگم از لمونی اسنیکت ممنونم. یا هرکس که پشت نقاب لمونی اسنیکته. دانیل هندلر، و هرکس دیگه ای. از نویسنده‌ای ممنونم که باعث شد داستان موردعلاقه‌م رو پیدا کنم، و شخصیت‌های موردعلاقه‌م رو.

به امید دیدار دوباره با بودلرها بین صفحات کتاب!
        

26