معرفی کتاب مدار صفر درجه اثر احمد محمود

مدار صفر درجه

مدار صفر درجه

4.5
15 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

20

خواهم خواند

55

ناشر
ققنوس
شابک
0000000148618
تعداد صفحات
1,782
تاریخ انتشار
1374/1/7

توضیحات

کتاب مدار صفر درجه، نویسنده احمد محمود.

لیست‌های مرتبط به مدار صفر درجه

خانواده من و بقیه حیواناتخداحافظ گاری کوپرلیدی ال

سیاهه‌ی صدتایی رمان

100 کتاب

اولا صد تا بيش‌تر شد، گفتيم صد و ده تا بشود تيمنا و تبركا، آن هم نشد! مي‌توانيد خودتان تا صد و ده را پر كنيد. ثانيا براي بعضي از كتاب‌ها كه ترجمه‌هاي متعدد داشت، ترجمه‌ي به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزيدم. ثالثا نه كسي با خواندنِ رمان بي‌دين مي‌شود، نه دين‌دار، اين هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اين‌چنين سياهه‌اي را آن‌چنان كه پيش‌تر گفته‌ام، قديم‌ها ناصرزاده‌ي عزيز به ما -به دوستانم و نه به من!- پيش‌نهاد كرده بود، اما از آن‌جا كه سياهه‌ي وي را نيافتم، سياهه‌ي خود را نوشتم، كه يحتمل حذف و اضافاتي دارد. خامسا شايد بعضي از رمان‌هاي تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضيه شايد بعضي از رمان‌هاي قديمي را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ "هكلبري فين" يا "تام ساير". اين به آن در. سادسا در اين سياهه‌ي رمان، كتاب‌هايي وجود دارند كه اصالتا رمان نيستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بايرامي. سابعا اگر پنج دقيقه‌ي ديگر به من وقت مي‌دادند، نامِ بيست رمانِ ديگر را اضافه مي‌كردم، و يحتمل نامِ ده كتاب را نيز حذف. اما به هر رو شما مي‌توانيد مطمئن باشيد كه از اين صد و اندي، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپري‌شده‌ي بايدها و نبايدها!) بايد خواند... ثامناً -كه خيلي سخت است- همان هشتماً! بعضي از جاهاي خالي را كه بدجوري توي ذوق مي‌زد با توضيحاتي بي‌ربط پر كرده‌ام. ترتيب هم كاملا تصادفي است. تاسعاً اين قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنيِ توامان برخوردار مي‌باشد كه كارهاي خودش را در اين سياهه نياورده باشد. منتقدانِ گرامي بي‌جهت دنبال‌شان نگردند!!! رضا امیرخانی، اردیبهشت 1397 *هشت‌تایش اینجا جا نشد: سنگ صبور (صادق چوبک)، بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو)، سنگ‌اندازان غارِ کبود (داوود غفارزادگان)، روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)، مرغان شاخسار طرب (کالین مک کالوی)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، مجمع الجزایر گولاک (الکساندر سولژنیتسین)، مسخ و درباره‌ی سمخ (کافکا و ناباکوف).

122

یادداشت‌ها

سامان

سامان

1403/9/30

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          مدار صفر درجه
در زمان حیات احمد محمود سه اتفاق مهم تاریخی رخ داد، ماجراهای ملی شدن نفت و کودتا علیه دکتر مصدق،انقلاب 57 و جنگ تحمیلی.احمد محمد با نوشتن همسایه ها،مدار صفر درجه و زمین سوخته موضع و نظر خوردش رو نسبت به این وقایع اعلام میکنه و در واقع نمیتونه بی تفاوت باشه.
مدار صفر درجه رمانی است سه جلدی با 1782 صفحه در مورد خانوده ای ساکن اهواز حد فاصل سالهای 49 تا پیروزی انقلاب با گریزهایی به سال 32.داستان با کشته شدن بابو-برادر باران از اصلی ترین شخصیت های داستان- در رود کارون توسط کوسه ها شروع میشه.باران شانزده ساله تصمیم میگیره درس رو رها کنه و به شغلی بپردازه برای کمک خرج خانواده.در این حین او به سراغ اوس یارولی آرایشگر از مرموزترین شخصیت های کتاب میره.خانواده باران،کسبه و دوستانشون و... شخصیت های اصلی و فرعی داستان رو تشکیل میدند و مجموعه رفت و آمدها و زیست این افراد و حضور یا عدم حضورشون در اتفاقات انقلاب،مابقی هسته اصلی داستان رو با فراز و نشیب های بسیار تشکیل میده.
داستان از جذابیت بسیاری برخورداره  و از اونجا که  گفت و گو محوره تا اینکه بخواد توصیف مکان و محیط باشه،زود پیش میره و حجم بالای داستان قابل تحمل و خوندن میشه.مثل اکثر کارهایی که از محمود خوندم یکی از بزرگ ترین نقاط قوت،شخصیت پردازی فوق العاده محمود برای اعضای داستانشه.شخصیت های اصلی و فرعی به خوبی و به شکل خاکستری در داستان حضور دارند و خبری از شخصیت های قهرمانی که هیچ لکه سیاهی در اونها دیده نمیشه نیست.یکی از مهمترین شخصیتهای رمان،عمو نوذر، شوهر بلقیس خواهر بارانه.شخصا در شخصیت نوذر اکثریت جامعه ایرانی رو دیدم.شخصیتی که حضورش،شوخی هاش،کارهاش و سرانجامش در قصه،از نقاط جذاب و جالب کتاب بود.بلقیس زن او،با تیکه کلام ووی بسم الله شیرینی خاصی داشت.
با اینکه میشه در روند کلی داستان و اتفاقات رد پای رمان همسایه ها رو دید اما با این وجود احمد محمود در نوشتن یک اثر مستقل از همسایه ها(علی رغم شباهت ها) کاملا موفق عمل کرده و به نظرم اثر از زیر سایه همسایه ها خارج شده است و بیرون آمده.
احمد محمود در مصاحبه ای در مورد علت نام گذاری کتاب به مدار صفر درجه میگه: منظور از مدار نقطه ایست تاریک و سرد مثل قطب شمال یا جنوب که مدام دور خودش میچرخه و این بی شباهت به تاریخ ما نیست که از زمان مشروطه در پی عدالت و آزادی خونها ریخته شده و در یک نقطه ایستاده ایم.
او با هوشمندی و زیرکی بسیارمثل شروع و پایان کتاب،سرانجام برخی شخصیتها،حضور شخصیتی به نام مهراب و نمادهایی که در کتاب گذاشته این عقیده خودش رو به مخاطب ارائه داده.به زعم عده ای مهراب و حرفهایی که میزنه انگار حرفهای خود احمد محموده که شخصا با این نظر موافقم.در جلد سوم نوذر،ماهی سیاه بوش لمبو میخره و اون چیزی که نوذر ابتدا در مورد ماهی فکر میکنه و آخرین اشاره ای که محمود به ماهی در صفحه آخر کتاب میکنه از نکات بسیار حائز اهمیت کتابه .سرنوشت باران و نوذر، بارداری بلقیس پس از 15 سال و نشانه های دیگه همه حاکی از اونه که احمد محمود این کتاب رو بسیار هوشمندانه نوشته و لازم هست که با دقت کتاب خونده بشه تا بهتر متوجه منظور نویسنده بشیم.
پ.ن:کتاب کاملا پتانسیل تبدیل به فیلم و سریال رو داره.
پ.ن:در مطالعه آثار احمد محمود،محدود کردن خودمون به خوندن فقط همسایه ها و نخوندن سایر آثارش جفایی است به خودمون که باعث میشه از لذت خواندن آثار این نویسنده بزرگ خودمون رو محروم کنیم
پ.ن:عید پارسال احمد محمود خوانی رو شروع کردم و عید امسال به خاتمه رسوندم.همه آثارش رو خوندم و این حظ وافر رو نمیتونم درست و حسابی توصیف کنم
        

1

dream.m

dream.m

1404/4/22

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          داشتیم با پ چیزکیکی که خودش درست کرده بود و حس عجیبی هم روی زبان جا می‌گذاشت را می خوردیم و فیلمی را که س پیشنهاد داده بود می دیدیم. فیلمی که قرار بود درباره آدمخواری باشد و امیدوار بودیم شهوت مشترک شدید به تکه پاره کردن آدم ها و شنیدن جیغ های ناشی از وحشت و ناامیدی آنها موقع بیرون کشیدن دل و روده شان و بعد هم لذت خالص خام خام خوردن جگر سیاه شان را در ما ارضا کند، یعنی من با همین جمله ها پ را وسوسه کردم که چیزکیک درست کند و بیاید برای تماشای فیلم مذکور، اما ظاهراً س خودش هم فیلم را ندیده بود چون هیچ صحنه سلاخی ای در کار نبود و ما ندیدیم کسی کسی را بخورد. داشتیم بالکل ناامید می‌شدیم که فیلم وارد یک جریان عشقی فانتزی جذابی شد که چشمان پ را اشکی کرد و گفت: عاح! من عاشق رخداد عشق در موقعیت های دشوارم چون این جور عشق خیلی اصیل و جاودانه است. و بعد ماجرای عاشق شدن یکی از اقوام شان در جریان انقلاب سال پنجاه و هفت را تعریف کرد که بنظرش در موقعیتی همینقدر اصیل و دشوار رخ داده ولی استثناعا جاودانه نشده چون عاشق مذکور درپی بازسازی لحظه تولد عشق اصیلش مجبور بوده دست به کارهای سادیستی عجیبی بزند که در نهایت معشوق بی نوا را فراری می دهد. 
منهم برای اینکه حرفی زده باشم و از قافله عقب نمانم گفتم اتفاقا یکی از این عشق های انقلابی اصیل را در کتابی که اخیرا تمام کرده ام و اسمش «مدار صفر درجه است» خواندم که اگرچه پرشور و پر التهاب مثل عشق فامیل پ نبود ولی حداقل به انقلاب پنجاه و هفت ربط داشت و درادامه از اینکه چقدر زیاد کتاب می‌خوانم و چقدر سرعتم بالاست و چقدر نویسنده های خفن میشناسم برایش لاف زدم. گفتم داستان این عشق بین باران و مائده است که هردو از طرفداران انقلاب و ضد شاه بودند و تصمیم داشتم فورا ابعاد مختلف رمان را هم بشکافم که پ حرفم را برید و گفت: مگر باران اسم دخترانه نیست؟ و من گفتم نه! باران اسم پسرانه است و از اول و همیشه هم اسم پسرانه بوده و حتی اسم بدون جنسیت هم نیست چون مگر نشنیده ای که میگویند «باران بارید و زمین را بارور کرد» . خب بارور کردن  کاری مردانه است دیگر!
پ دیگر چیزی نگفت و در سکوت ادامه فیلم را تماشا کردیم.
......
آنقدر ریویوو های روی این کتاب خوب و کاملن که من چیزی نمیتونم بهشون اضافه کنم.
فقط میتونم پیشنهاد کنم از احمد محمود بخونید و کیف کنید. چه این کتاب و چه هر کتاب دیگه ایشون.
من صوتیش رو از نوار گوش دادم که مرتب از اپ می‌پرید بیرون و سرویسم کرد ولی آنقدر داستان و لحن راوی جذاب بود که بازم ادامه دادم.
        

0