معرفی کتاب من عاشق امید شدم اثر لان کالی مترجم سیده ریحانه موسوی

من عاشق امید شدم

من عاشق امید شدم

لان کالی و 2 نفر دیگر
4.4
12 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

25

خواهم خواند

27

شابک
9786225952690
تعداد صفحات
436
تاریخ انتشار
_

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        کتاب «به امید دل بستم» نوشته‌ی لنکالی، نویسنده‌ی اهل فرانسه است که توانسته نامزد جایزه‌ی سایت گودریدز شود. این رمان زندگی نوجوانانی را روایت می کند که با بیماری‌های مختلف همگی در یک بیمارستان بستری هستند و امیدی به ادامه‌ی زندگی ندارند. اما در ادامه پیش روی داستان، عاملی بیرونی به زندگی این نوجوانان امید می‌بخشد. آن‌ها با روی‌آوردن به دزدی‌های کوچک از فروشگاه‌ها به هم نزدیک می‌شوند و با فرار از بیمارستان دزدی‌های بزرگ‌تری را برنامه‌ریزی می‌کنند. این شکل تازه زندگی برای آن‌ها تبدیل به نوعی تفریح می‌شود و انگیزه‌ی زندگی را در آن‌ها تقویت می‌کند.
سم شخصیت محوری داستان «به امید دل بستم» است. سونی، نئو و کر نوجوانان دیگری هستند که او در بیمارستان با آن ها دوست می‌شود. نئو که مغز متفکر گروه است به بیماری ستون فقرات مبتلاست و روی ویلچر می‌نشیند. کر عضو دیگر این گروه از بیماری قلبی رنج می‌برد و سونی دختری است که تنها با یک ریه نفس می‌کشد.
شروع داستان و آغاز ماجراجویی‌های این چهار نفر از آنجا آغاز می‌شود که سم به همراه سونی، نئو و کر از بیمارستان فرار می‌کنند تا برای دزدیدن سیگار به فروشگاه بروند. سونی با لوله‌ی تنفسی در بینی از صندوقدار می‌خواهد تا به نئو که سرطان دارد و روزهای آخر زندگی‌اش را می‌گذراند، یک بسته سیگار مجانی بدهد. نقشه‌ی آن‌ها می‌گیرد و چهار نوجوان با پاکت سیگار روی پشت‌بام بیمارستان می‌روند و سیگار می‌کشند. آن‌ها با رهبری سونی تصمیم می‌گیرند با همین روش به دزدی روی آورند. این مسئله جرقه‌ای می‌شود تا آن‌ها به فرار از بیمارستان و تجربه‌ی ماجراجویی‌های بیشتر فکر کنند اما مسئول بیمارستان آن شب چهار نوجوان را در حال سیگار کشیدن روی بیمارستان می بیند و آن‌ها را توبیخ می‌کند و همین موضوع نقطه‌ی آغازی می شود برای فرار چهار نوجوان از بیمارستان و شروع ماجراجویی‌های آن‌ها. 
      

یادداشت‌ها

♡dely

♡dely

1403/10/8

حقیقتاً چو
          حقیقتاً چون دیدم که بیشتر کتاب‌هایی که جدیداً یعنی از پارسال تا امسال خوندم رو براش یک یادداشت نوشتم گفتم بزارید برای اینم بنویسم بلکه شاید نظرتون رو توی خوندن یا خریدن یا هر چیز دیگه‌ای عوض کن هرچند که این یادداشت و همه یادداشت‌هایی که نوشتم صرفاً نظر من هستند و بر هیچ دلیل منطقی و درستی نقد نشدند و صرف نظر خودم هستند. خوب این کتاب رو من تا نصفش خوندم حقیقتاً و انقدر که کند بود روند من همون نصف کتاب رو هم روی توی چند ماه خوندم و باعث شد که حتی سه ماه ریدینگ اسلامپ بشم و نتونم کتاب بخونم و خوب خیلی روند کند و یکنواخت بود از نظر من و شاید جاهای غمگین بود ولی واقعاً کتابشو دوست نداشتم و فعلاً هم قصد ندارم تمومش کنم چون می‌دونم به محض اینکه برم سراغش دوباره ممکنه که نتونم یه مدتی کتاب بخونم چون واقعا یه جوریه که منو از کتاب خوندن زده می‌کنه و اینکه بیشتر همش داشت کتاب بر روال گفتگو‌هاشون داخل بیمارستان و همین می‌گذشت و هیچ چیز جدید و خاصی نداشت که آدم ذوق داشته باشه ادامه بده کتابو برای همین واقعاً روندش به نظر من کند بود شاید یه روزی که فکر کنم موقعشه و مناسب باشه ادامشو بخونم و تمومش کنم ولی فعلاً قصد خوندن ادامشو ندارم و خب درسته تا اینجا خیلی برام بد بود ولی چون کامل نخوندم نمی‌تونم امتیاز بدم برای همین امتیاز می‌مونه برای وقتی که بتونم تمومش کنم (:
ولی میشه گفت یه جورایی وایب خوبی داره و توصیفاتش تا حدی قشنگه و همچنین اینکه شخصیت ها کتاب می‌خوندن برام خوشحال کننده بود🥹💗✨ و کاپل های نازی داره و خوب تا حدی اینکه این اکیپ که توی بیمارستان به خاطر مریضی‌های مختلفی که دارند با هم آشنا شدن همشون خیلی به هم میان و به نظرم اکیپ قشنگین ولی اینکه همشون بیمارند و خیلیاشون مدت زمان زیادی برای زندگی ندارند خیلی ناراحت کننده بود به نظرم و همچنین اینکه برای کسی که حالا می‌خوان این کتابو بخرن یا بخونن بگم که داخل این کتاب کاپل‌های همجنس*گرا هست میگم که مثلاً شاید اگر کسی با این موضوع مشکل داشته باشه بدون که اگر مشکلی داشت با این موضوع نخونه کتابو.
        

33