معرفی کتاب درخت پرتقال اثر کارلوس فوئنتس مترجم علی اکبر فلاحی کتابعمومیداستانلاتین درخت پرتقال کارلوس فوئنتس و 1 نفر دیگر 3.9 6 نفر | 4 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 14 خواهم خواند 13 ناشر ققنوس شابک 9786002780911 تعداد صفحات 232 تاریخ انتشار 1398/12/5 توضیحات کتاب درخت پرتقال، مترجم علی اکبر فلاحی. یادداشتها محبوبترین جدیدترین مجید اسطیری 1402/12/17 بعد از آئورا و گرینگوی پیر و نبرد این چهارمین اثری بود که از فوئنتس خوندم و باز هم درباره تاریخ مجموعه داستانی که باید در ژانر "تاریخ جایگزین" دسته بندیش کرد باز هم به شدت شاعرانه. هم از نظر ساختارگریزی و هم از نظر قدرت خیال و وفور تشبیه و تصویرسازی باز هم در جستجوی اصالت و بیزار از تجاوز و وحشی گری و ویرانگری، این بار در مورد اسپانیایی هایی که مکزیک را تصرف کردند و امپراطوری عظیم آزتک را برانداختند 0 0 سَمی 1404/4/8 کتاب ماجرای حملهی سرباز اسپانیایی به نام کورتس به جزایر شرق مکزیک برای فتح آن است. نگارش کتاب، شیوهی داستانپردازی، شخصیتپردازی بینظیر و خلاق بود. تمام کتاب در مجموعهای از داستانها به این موضوع پرداخته ولی از دید افراد مختلف که مرتبط با این وقایع هستند. داستانپردازی فوقالعاده خلاق بود. عجیب است که چرا این کتاب دیده نشده. فوئنتس یکی از بهترین نویسندگان است. 0 0 sajede 1403/1/11 ترجمه اش عاالی بود تصویر سازی های داستان دو نومانسیا فوق العاده قشنگ بود قشنگترین کتاب داستانی این چند وقت اخیرم بود 0 1 dream.m 1404/4/22 قلم فونتس را به خاطر جادویش دوست دارم، به خاطر داستان های آمیخته با هذیان اش که تاریخ و جغرافیا را به بازی می گیرد، درهم می ریزد و از نو می آفریند؛ سرگذشتی باز می آفریند اینبار پرشور تر، شگفت انگیز تر، حماسی تر، اما نه چندان شادتر یا حتی زیباتر. فونتس همان رهگذر ناشناسی است که پوشیده در لباسی متعلق به مردمان قرن ها قبل یا شاید صد ها سال بعد، بی اعتنا کنارت روی نیمکت پارک می نشیند و بدون اینکه از او بخواهی یا حتی بتوانی مانعش شوی، آرام اما یک نفس، افسانه باستانی اش را در گوش ات می سراید. می لرزی، و تو با شوقی آمیخته به حیرت، خیره به افق پیش رو، یا شاید با چشمان بسته برای متمرکز کردن حواس، همچون خسته ای بازگشته از سفری طولانی که به بستر دیر آشنایش رسیده باشد، خود را به عمق داستانش می افکنی و دل به جادویش میسپاری تا برای ساعتی هرچند کوتاه و هرچند گذرا، از این جهان ملال انگیز تنگ و نامرد جدا شوی و جهانی دیگر را تجربه کنی؛ تا شاید این بار با جادویی باستانی اندکی آرام گیری. .............. اما افسوس! رنج را پایانی نیست. چرا که وقتی صبح پلک باز میکنی درحالیکه هنوز مشامت از عطر پرتقالی که از میان جملات افسانه برخاسته بود پر است و از شور جادوی قصه سرریزی، روی صفحه موبایل ات می خوانی: امروز صبح سه نفر دیگر از ما را کشتند... آیا باید باور کنیم عمر جادو به این زودی به پایان رسیده است؟ ......... دیشب که کتاب تمام شد، میخواستم در ستایش جادوی پرتقال و در مقام پرستش عطر و طعمش، آموزش تهیه لیکور پرتقال رو اینجا بذارم که خودم تازه امتحانش کردم و بنظرم از معجزات طبیعته. اما حالم گرفته شد و بمونه برای بعد. 0 0