معرفی کتاب حال و هوای عجیب در توکیو اثر هیرومی کاواکامی مترجم مژگان رنجبر

حال و هوای عجیب در توکیو

حال و هوای عجیب در توکیو

هیرومی کاواکامی و 1 نفر دیگر
3.7
11 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

19

خواهم خواند

6

شابک
9789644429644
تعداد صفحات
216
تاریخ انتشار
1398/3/12

توضیحات

کتاب حال و هوای عجیب در توکیو، نویسنده هیرومی کاواکامی.

لیست‌های مرتبط به حال و هوای عجیب در توکیو

choobin

choobin

1404/2/30

استاد عروسکاستاد عروسکاستاد عروسک

کتاب های چشمک زن

71 کتاب

کتاب ها برای من در زندگی زنده ترین موجودات بی جان هستند...همونطور که معجزه آخرین پیامبر ما هم یک کتاب هست.اما بین همه کتاب هایی که خوندم همه کتاب هایی که به زندگیم وارد شدند و خیلی وقتا وسیله های نجات بخش من بودند، کتاب های زیادی بودند که مثل ستاره های دنباله دار توی زندگیم می درخشیدند و من محو زیباییشون می شدم و بعد محو می شدند...کتاب هایی هم بودند که اثرشون یه گوشه ای از وجود من مونده ولی حتی خیلی وقتا یادم میره که وجود دارند...اما معدود کتاب هایی هم بودند و هستند که وارد زندگیم شدند و مثل ستاره درخشیدند...ستاره هایی که هرموقع به یادشون میفتم و بهشون نگاه می کنم بهم چشمک می زنند و میدونم که هستند و هرموقع که بخوام میتونم دری رو به دنیاشون باز کنم و دوباره توی دنیاشون غرق بشم...بعضی ازونا کمکم کردند فراموش کنم ...بعضی التیام بخش بودند ...بعضی ملاقات با دنیای دیگه ای بود که دوست داشتم درونشون زندگی کنم یا حتی گاهی منو از لب پرتگاه برگردوندند...شاید خیلی ازونا از نظر دیگران پوچ ،کسل کننده ،بی محتوا یا بچگانه باشند یا حتی خیلی مهجور مونده باشند و چاپ تموم ، اما نقش مهمی رو تو زندگی من ایفا کردند ...بخاطر همین دوست داشتم ازشون یه لیست درست کنم...تا همینطور که داخل خونه جدا از بقیه کتاب ها گذاشته شدند و بهم قوت قلب میدن ، اینجا تو خونه جدیدم در بهخوان هم جا و مکانی داشته باشند.

91

یادداشت‌ها

sara

sara

1404/4/11

          این کتاب برای من کتاب خیلی خاص و ارزشمندیه. از سال ۹۶ تا همین امروز، هر وقت آشفته و مضطرب هستم پناه میبرم به بار ساتورو. کنار سنسه و اتسکیکو می‌نشینم و منتظر میمونم تا حرف بزنن. ورق میزنم و می‌ذارم نیمه شب کنار رودخونه با اتسکیکو هم قدم بشم. داستان عشق سنسه و اتسکیکو به آرامی شکل میگیره و من هم به آرامی تسلی پیدا میکنم. هر دفعه، بی‌صبرانه منتظرم تا برسم به قسمتی که سنسه اتسکیکو رو در آغوش میگیره، آغوشی از سر محبت و صداقت. انگار سنسه درد‌های من رو هم در آغوش میکشه و همه به ناگاه در چشم بهم زدنی ناپدید میشن. جایی میان صفحات پایانی سنسه به اتسکیکو میگه دوستت دارم و چیزی روح منو نوازش میکنه. با این کتاب گریه کردم، لبخند زدم و میان کلمات بخشی از خودم رو جا گذاشتم. جایی که جا موندم آنقدر آفتابی و آرام و زیباست که نمیخوام پیدا بشم.
شاید به خاطر همینه که بارها به این کتاب برمیگردم بلکه خودم رو راضی کنم که از قایم شدن پشت کلمات دست برداره و بیرون بیاد ولی هر سری، اتسکیکو تکه‌ی دیگه‌ای از من رو بدست میگیره و جایی میان مجموعه قوری های سنسه قایم میکنه.
میدونم دقیقا کجا گم شده‌ام ولی شاید بهتر باشه همونجا بمونم. امیدوارم هرگز پیدا نشم چرا که من در دنیای بیرون در هم‌ شکسته‌ام و سارای لای صفحات کتاب، نسخه‌ای از منه که دوست دارم نجات پیدا کنه. تا شاید روزی که تونستم ازش محافظت کنم، برم سراغش و از اونجا درش بیارم. و شاید اون روز هرگز سر نرسه چرا که حقیقت منو به زنجیر کشیده و درست مثل سنسه، من هم روزی آرام اینجا رو ترک میکنم. بی هیاهو و با خوشحالی، چرا که میدونم جای سارا بین صفحات کتاب پیش سنسه و اتسکیکو امن امنه.
        

0