معرفی کتاب مسخ: مجموعه داستان اثر فرانتس کافکا مترجم صادق هدایت

مسخ: مجموعه داستان

مسخ: مجموعه داستان

فرانتس کافکا و 1 نفر دیگر
4.1
18 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

79

خواهم خواند

13

شابک
9648541086
تعداد صفحات
194
تاریخ انتشار
1384/3/7

توضیحات

        این مجموعه شامل سه داستان کوتاه "مسخ"، "گراکوس شکارچی"، "مهمان مردگان"، "شمشیر" و "در کیسه ی ما" اثر "کافکا" است که با نقد و بررسی سه داستان اخیر به چاپ رسیده است. شخصیت داستان "مسخ"، "گره گوار سامسا" است که یک روز صبح وقتی از خواب برمی خیزد خود را مانند حشره ای عجیب می بیند؛ او شاگرد تاجری بود که مسافرت می کرد و آن روز بر خلاف همیشه در سر کار خود حاضر نشده بود. او غمگین بود و هر چه سعی می کرد نمی توانست خود را از اوهام و خیالات برهاند و....
      

لیست‌های مرتبط به مسخ: مجموعه داستان

PRS

PRS

1403/11/14

شب های روشندر یتیم (خشکیدن آب دهان عنکبوت)بیگانه

کوچک‌های دوست‌داشتنی♡

9 کتاب

کتاب‌هایی که خیلی زود تموم می‌کنین اما خاطره‌شون مدت‌ها همراهتونه.. ‌ ● چند نکته‌ی حائز اهمیت: ۱• کتاب "شب‌های روشن" دو ترجمه‌ی محبوب داره. ترجمه‌ی جناب سروش حبیبی شاید بیشتر به ادبیات مخاطب ایرانی نزدیک باشه و تجربه‌ی خواندن رو لذت‌بخش می‌کنه؛ اما ترجمه‌ی آقای حمیدرضا آتش برآب نسخه‌ای هست که به متن اصلی روسی وفادارتره و همچنین با چند تفسیر از داستان به چاپ رسیده. انتخاب ترجمه بستگی به سلیقه‌ی شما داره. ۲• ماه عسل آفتابی کتابی به نوشته‌ی خانم دانشور نیست. ماه عسل آفتابی یک مجموعه از داستان‌های بین‌المللی و زیباست با ترجمه‌ی خانم سیمین دانشور. شامل چندین داستان کوتاهه از کشورهای مختلف که در ادبیات حرفی برای گفتن دارن. ۳• از نسخه‌ای که از کتاب مسخ در اپ بهخوان موجوده مطمئن نیستم؛ اما در حال حاضر از محبوب‌ترین ترجمه‌ها متعلق به نشر ماهی و جناب علی اصغر حداد هست. (در نسخه‌ای که نشر ماهی به چاپ رسونده چند داستان کوتاه دیگه از کافکا مثل "در سرزمین محکومان"، "لانه"، "گزارشی به فرهنگستان" و "هنرمند گرسنگی" رو می‌تونین بخونین و لذت ببرید.)

1

یادداشت‌ها

          صبح که بیدار شد، همه چیز تغییر کرده بود. نه فقط به این خاطر که بدل شده بود به یک حشره‌ی عظیم، بلکه چون دیگر جایی در جهان نداشت. نه صدایش را می‌فهمیدند، نه نیازهایش را، نه دردهایش را. «مسخ» کافکا داستان این بی‌جایی‌ست. داستان انزوا، شرم، و طردشدگی در جهان مدرن.

گره‌گور سامسا، مردی معمولی و نان‌آور خانواده، یک روز صبح از خواب بیدار می‌شود و می‌بیند تبدیل به یک حشره‌ی عظیم‌الجثه شده. نه کسی دلیل این مسخ را می‌فهمد، نه خود او. در سکوت و تنهاییِ اتاقش، آرام‌آرام از زندگی رانده می‌شود؛ خانواده‌اش ابتدا با ترس، سپس دلسوزی، و در نهایت با بی‌تفاوتی با او مواجه می‌شوند. گره‌گور، که دیگر جز مزاحمتی خاموش نبود، در تنهایی و فراموشی، از جهان حذف شد.

فرانتس کافکا، چهره‌ای بی‌همتا در ادبیات مدرن، جهانی می‌سازد پر از بی‌پناهی، پوچی و اضطراب وجودی. شخصیت‌هایش در ساختارهایی سرد و بی‌معنا گرفتارند. ساختارهایی که نه فهمیدنی‌اند، نه گریزپذیر، و نه حتی پرسیدنی.

در میانه‌ی کتاب، گم شدم. حس کردم چیزی از داستان نمی‌فهمم. اما بعد دلیل نفهمیدن را فهمیدم.

کافکا احساسات را منتقل می‌کند، نه لزوماً روایت منطقی را. یعنی قرار نیست حتماً بفهمی. بلکه قرار است حس کنی. و حس کردم. حس شرم از اضافی بودن. حس بی‌جایی در جهانی که مرا نمی‌خواهد. حس عدم تعلق به هیچ جا و هیچ چیز و هیچ کس. حس طرد شدن. حس کنار گذاشته شدن. حس هراس از روزی که دیگر به کار کسی نیایم. آیا اگر مفید نباشم، هنوز شایسته‌ی بودن و دوست داشته شدن هستم؟

با این حساب، مسخ، داستان کافکا نیست. داستان گره‌گور سامسا نیست. مسخ، داستان ماست. آینه‌ای است که در آن، مسخ خود را ببینیم.

پی‌نوشت: می‌دانم اگر «مسخ» را دوباره بخوانم، چیز دیگری خواهم دید. و اگر بار سوم و چهارم بخوانم، باز هم همین. خواندنش مانند ورود به هزارتوئی است که هر بار از مسیر تازه‌ای سر در می‌آورد.
        

0