هیچ وقت خانواده ای داشته ای؟
در حال خواندن
0
خواندهام
6
خواهم خواند
4
توضیحات
«وقتی چیزی مثل آن چه آن روز صبح در خانه جون اتفاق افتاد پیش می آید، ناگهان احساس می کنی کوچک ترین و ضعیف ترین آدم روی زمینی. این که هیچ کاری که کوچک ترین اهمیتی داشته باشد، از دستت برنمی آید. این که هیچ چیز اهمیتی ندارد و برای همین است که وقتی به کاری برمی خوری که از دستت برمی آید، انجامش می دهی و من هم همین کار را کردم.» هیچ وقت خانواده ای داشته ای؟ داستان قضاوت هاست در پی اتفاقی شوم، قضاوت هایی که دیگران می کنند و قضاوت هایی که ما می کنیم درباره دیگران و درباره خودمان، بیل کلگ با شخصیت پردازی دقیق و بازگو کردن ماجرا از زاویه ی دید افراد مختلف نشان می دهد چقدر این قضاوت ها می توانند بی گذشت و بی رحمانه باشند، حتا و شاید به خصوص وقتی طرف آن ها خودمان هستیم. اما وقتی مصیبتی پیش می آید همه تغییر می کنند و حقیقت درباره گذشته سرانجام رخ می نماید و در این میانه انسانیت به بهترین وجه در بخشش و امید جلوه گر می شود.
بریدۀ کتابهای مرتبط به هیچ وقت خانواده ای داشته ای؟
یادداشتها