برج

برج

برج

3.9
5 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

12

خواهم خواند

10

شابک
9789643620172
تعداد صفحات
290
تاریخ انتشار
1388/3/30

توضیحات

        دایره زنان تنگ تر شد. نخستین شعله های آتش بلند شد. صدای ترق ترق لاک الکل صندلی های عتیق بلند شد. زن ها از پشت عینک های آفتابی شان وایلدر را خیره خیره نگاه می کردند، انگار کار سختی که کرده بودند اشتهای آن ها را برانگیخته بود. و بعد همه با هم، از ته جیب های بزرگ پیش بندشان چیزی بیرون آوردند. در دست های خون آلود همه شان کارد بود، کاردهایی با تیغه باریک. اکنون وایلدر خجولانه اما خوشبخت، تاتی کنان به راه افتاد تا با مادران تازه اش دیداری کند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به برج

یادداشت‌ها

          کتابش خیلی جنون زده و وحشی بود. یه انتقاد بی تعارف به بشر سرتا پا عقده ایِ احاطه شده توسط تکنولوژی. بشری که تو زندگی مادی و تکنولوژیزه شده شاید پیشرفته باشه شاید رفتار مبادی آدابی داشته باشه اما  تو عمق وجودش رشد نکرده، آدم نشده و سرتاپا پر از عقده‌های باقی مانده از سالهای مختلف زندگیشه و توی یه مکانی به اسم برج ، یه ساختمون فوقِ خفن با همه جور امکانات، مجبوره با تعداد زیادی آدم زندگی کنه
آدمای مرفه که ظاهرا نباید مشکلی تو زندگی اجتماعی و رعایت حقوق شهروندی داشته باشن اما با شروع کوچکترین آشوب ها توی برج، توی پارتی های بی سر و ته تناقضات رو میشه و خوی وحشی این آدما بروز پیدا می کنه و برج تبدیل به یه باغ وحش چهل طبقه میشه که زندگی توش از زندگی تو خود جهنم بدتره.

نه که بگم لذت بردم چون کل کتاب رو اعصاب بود ولی خوب نوشته شده بود و ارزش خوندن داشت . به نظرم روند انحطاطی که برج پیش گرفته بود بیش از حد اغراق شده بود و شاید این اغراقه لازم بود و یه جاهایی آدمو به فکر فرو می برد. 
خوندنش خیلی طول کشید ولی می ارزید که تا آخر بخونی. بخصوص که پایان بندیش میشه گفت بی عیب بود.
        

1

          در برخورد با نوشته‌ها می‌توانم آدم‌ها را به دو دسته تقسیم کنم. دسته‌ی اول که خودم از آن‌ها هستم، دنبال قصه و داستان هستند. از حرف زدن و منبر رفتن خوششان نمی‌آید. دسته ی دوم دنبال حرف‌ها و نکته‌هایی هستند که چه‌بسا در زندگی  لمسش کرده‌اند ولی نتوانسته‌اند عینیتی از جنس کلمه به آن‌ها ببخشند و حالا کیف می‌کنند وقتی نویسنده‌ای آن‌ها را در قالب همان کلمات ساده‌ای که بلدند برایشان بیان می‌کند و آن وقت آن‌ها می‌گویند همین است. راست می‌گوید.
برج داستان و قصه دارد ولی نه آن‌قدر که آدم‌های دسته‌ی اول را راضی کند. نویسنده ایده‌ای درباره‌ی زندگی و جامعه‌ی متمدن دارد که بی هیچ محابایی آن ایده را لخت و بارز پیش چشم مخاطب قرار داده و بارها بر آن تاکید کرده است.
چون ایده جداب است من از دسته‌ی اول هم توانستم منبر رفتن‌های نویسنده را تحمل کنم ولی اشتیاقی برای خواندن و تمام کردنش نداشتم. هر بار شبیه دانشجویی که مجبور است سر کلاس اول صبح دانشگاهش حاضر شود، کتاب را دست گرفتم و خواندم تا تمام شود.تمام شد و دیگر هرگز به آن برنخواهم گشت.
        

5