برج
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
12
خواهم خواند
10
توضیحات
دایره زنان تنگ تر شد. نخستین شعله های آتش بلند شد. صدای ترق ترق لاک الکل صندلی های عتیق بلند شد. زن ها از پشت عینک های آفتابی شان وایلدر را خیره خیره نگاه می کردند، انگار کار سختی که کرده بودند اشتهای آن ها را برانگیخته بود. و بعد همه با هم، از ته جیب های بزرگ پیش بندشان چیزی بیرون آوردند. در دست های خون آلود همه شان کارد بود، کاردهایی با تیغه باریک. اکنون وایلدر خجولانه اما خوشبخت، تاتی کنان به راه افتاد تا با مادران تازه اش دیداری کند.
بریدۀ کتابهای مرتبط به برج
یادداشتها