اولین تماس تلفنی از بهشت
در حال خواندن
4
خواندهام
59
خواهم خواند
24
نسخههای دیگر
توضیحات
بیشتر خبرهای زندگی مانند تولد یک نوزاد، نامزدی یک زوج و تصادف غم انگیز در نیمه شب را با تلفن به آدم می دهند. بیشتر اتفاق های مهم سفر زندگی آدمی را، چه خوب و چه بد، با صدای تلفن خبر می دهند. ( صفحه 16) باید دوباره از نو شروع کنی. همه همین را می گویند. اما زندگی مثل بازی شطرنج نیست و وقتی عزیزی از دست می رود، نمی توان از نو شروع کرد. زندگی کردن در چنین شرایطی، بیشتر " ادامه دادن بدون آن عزیز" است تا یک شروع دوباره. همسر سالی از دست رفته بود. او پس از یک بیهوشی طولانی از دنیا رفته بود. به گفته بیمارستان، او در اولین روز تابستان، وقتی هوا توفانی بود و به شدت رعد و برق می زد، جان داده بود. سالی آن موقع هنوز در زندان بود. نُه هفته به آزادی اش باقی مانده بود. وقتی به او خبر دادند، همه بدنش بی حس شد. مثل این بود که روی کره ماه ایستاده باشی و ناگهان به تو خبر بدهند زمین ویران شده است. ( صفحه 21) می گویند یقین بهتر از باور است چون وقتی باور ایجاد می شود، کس دیگری به جان انسان فکر کرده است. ( صفحه 52) صدای یک مادر به هیچ کس دیگری شباهت ندارد. ( صفحه 17) ما فکر می کنیم مردی که پس از ده ماه از زندان آزاد می شود، چقدر از آزادی لذت می برد اما واقعیت آن است که جسم و ذهن انسان به شرایط عادت می کند، حتی به بدترین شرایط. برای همین، هنوز گاهی وقت ها سالی مانند یک زندانی بی رمق به دیوار خیره می شد و بعد ناچار بود به خودش یادآوری کند که می تواند برخیزد و بیرون برود. ( صفحه 22) رنجی که تو زندگی می کشی، واقعا تو رو ناراحت نمی کنه ... خود واقعی تو رو ناراحت نمی کنه ... تو از اونی که فکر می کنی، سبک تری. ( صفحه 28) معجزه ها هر روز بی سر و صدا اتفاق می افتند: در اتاق عمل، در دریای توفانی و یا وقتی ناگهان عابری وسط خیابان ظاهر می شود. این معجزه ها بندرت مورد توجه واقع می شوند و کسی حساب آنها را نگه نمی دارد. ( صفحه 29) آدما با ترس زندگی شون رو می بازن ... ذره ذره ... هر چی به ترس بها بدیم، از ایمانمون ... کم کردیم ...
بریدۀ کتابهای مرتبط به اولین تماس تلفنی از بهشت
یادداشتها