معرفی کتاب دلبستگی ها اثر رودریگو اسبون مترجم رامین ناصرنصیر کتابعمومیداستان دلبستگی ها رودریگو اسبون و 2 نفر دیگر 2.9 7 نفر | 3 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 9 خواهم خواند 7 خرید از کتابفروشیها ناشر نشرچشمه شابک 9786220109051 تعداد صفحات 142 تاریخ انتشار 1400/1/2 توضیحات کتاب دلبستگی ها، نویسنده رودریگو اسبون. لیستهای مرتبط به دلبستگی ها فاطمه رجائی 1403/1/12 به وقت ۱۴۰۳ 69 کتاب در حال ویرایش...✨ ترتیب کتابها براساس علاقه شخصی...🌱 هدف کتابخوانی امسال: ۴۰ کتاب در حوزههای مورد نظرم. 4 41 نشرچشمه 1403/11/6 نظرسنجی چشمهخوان - داستان غیرفارسی 69 کتاب کتابهای منتشر شده در ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۲ 2 26 رعنا حشمتی 1402/12/22 برج بابل 25 کتاب واقعا عاشق تک تک تصویرسازیهای این مجموعهام. 🥲 و چندتاییش رو هم خوندم و دوست داشتم. :) دلم میخوادشون. 😩 در مقدمه کتابها در شرح اینکه چرا به نام برج بابل نامیده میشن نوشته شده: گفتهاند تشتت و افتراق زبانْ عقوبت آدمیان بوده است؛ و ترجمه تلاش برای رسیدن به آن زبان وفاق، زبان همدلی، زبان کامل و بینقص، زبان آدم و حوا، زبان بهشت. «برج بابل» حالا نماد ناسوتی و ازدسترفتهٔ آن لغت تنها، آن زبان یگانه، زبان همدلی انسانهاست. مجموعه کتابهای «برج بابل» شاید تلاش ما در بزرگداشت همدلی از راه همزبانی است: رمانکها یا داستانهای بلندی که در غرب به آنها «نوولا» میگویند، از قضا بسیاری از آثار ادبیات مدرن جهان در چنین قطع و قالبی نوشته شدهاند؛ آثاری که هرچند با معیار کمی تعداد صفحه و لغت دستهبندی میشوند، در اشکال سنجیده و پروردهٔ خود هیچ کم از رمان ندارد. در طبقهبندی این مجموعه، مناطق جغرافیایی را معیار خود قرار دادهایم و به شکلی نمادین، نام یکی از شخصیتهای داستانی بهیادماندنی آن اقلیم را بر پیشانی هر دسته نهادهایم؛ مانند «شوایک» برای ادبیات اروپای شرقی و «رمدیوس» برای ادبیات امریکای لاتین. آثار ایرانی این بخش در مجموعهای به نام «هزاردستان» ارائه میشود. این کتابها را میتوان در مجال یک سفر کوتاه، یک اتراق، یک تعطیلات آخر هفته خواند و به تاریخ و ذهن زبان مردمان سرزمینهای دیگر راه برد. در این سفرهای کوتاه به بهشتِ زبان، همراهمان شوید. 19 126 فاطمه رجائی 1403/6/22 این کتابهارو شنیدم🎧... 28 کتاب اکثر کتابهای این لیست رو با اشتراک فیدی پلاس و طاقچه بینهایت شنیدم . .. . .. .🌱 0 18 یادداشتها محبوبترین جدیدترین ضحی مختارزاده 1401/10/2 یک ستاره ندادم، فقط به خاطر آقای رامین ناصر نصیر که ترجمه شان، روان و صدایشان گرم و گیرا است، اما این کتاب سرد و تاریک است و دوستش نداشتم. شاید به درد براندازها که در زندان هستند (یا حتی آن هایی که نیستند) بخورد، که بدانند معنی انقلاب یعنی چه؟! معنی سرکوب یعنی چه! معنی ...... 0 8 فاطمه رجائی 1403/2/13 فضای کتاب هم مثل جلدش سبزه. سبز و خاکستری! . این کتاب داستان خانواده ارتل هست که بعد از جنگ جهانی دوم از آلمان به بولیوی رفتن و پدر خانواده راهی جنگل آمازون میشه برای پیدا کردن شهر باستانی اینکاها... ولی این سطح داستانه و توی عمق کتاب شخصیتها با انقلاب و... پیوند خوردهن. . این کتاب، اولین کتابیه که از سری برج بابل نشر چشمه میخونم و اگر صوتی گوش نمیکردم قطعا خوندنش برام وقت تلف کردن بود. داستان خانواده ارتل روایت میشه و خوبه که بدونید این خانواده واقعیه ولی از اون جایی که یه جاهایی حفره اطلاعاتی وجود داره نویسنده اونارو با تخیل خودش پر کرده ولی شخصیت ها و بعضی اتفاقات واقعین. چرا میگم خوندن کتاب وقت تلف کردن بود؛ چون کتاب بیشتر حول محور اتفاقات خانوادگی شخصیت هاست که خوندنش لطفی نداشت و اینو هم باید در نظر گرفت که کتاب بدون سانسور بود و من که صوتی گوش میکردم، یه جاهایی باید برمیگشتم صدا رو میبستم(!!!) و این باعث شده کتاب مناسب هر سنی نباشه درصورتی که طراحی جلد کتاب وایب نوجوانانه میده! . متن کتاب: « بیحسی هم خودش یک جور حس است؟ سالها این را از خودت میپرسی و حالا که داری مدارکت را تحویل میدهی، دوباره بیحسی سراغت میآید. بیهیجان، بیخاطره، این کلید برخورد با هر شرایطی است که نیاز داری بر خودت مسلط شوی.» آدمهای این کتاب مثله انسانهای ماشینی به تصویر کشیده شدن. . عکسها: ۱: خواهران ارتل یعنی مونیکا، هایدی و تریکسی ۲: چه گوارا و فیدل کاسترو؛ این دو نفر رهبران انقلاب کوبا بودن. ۳: هانس ارتل یعنی پدر خانواده رو نشون میده. ۴: مونیکا ارتل، او قاتل چهگوارا رو میکشه. . ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ 4 50 ملیكا 1402/7/9 «نه میبخشیم، نه فراموش میکنیم.» جمله نقلیه از مونیکا ارتل، دختر بزرگ خانوادهٔ ارتل. کتاب در مورد یه خانوادهست که پدرشون فیلمبردار چنتا مستند خیلی مهم و معروف در مورد نازیای زوالناپذیره. نویسنده معتقده که کتاب مستند نیست ولی مترجم در مورد تطابق بخش عظیمی ازش با واقعیت صحبت کرده. خانوادهه بعد شکست آلمان تو جج۲ به بولیوی مهاجرت میکنن. سه تا دختر دارن: مونیکا، هایدی و تریکسی. هانس ارتل (پدر خانواده) اول داستان تصمیم میگیره برای ساختن یه مستند بره شهر باستانی اینکاها رو ببینه. و در ادامه این روحیهٔ ماجراجو و ناسازگارو فقط توی مونیکا میبینیم. دختری که با آرمانای چهگوارا همراه میشه. کتاب غمناکیه و من فصل راینهاردو بیشتر از همهش پسندیدم. در کل هیجان جاری تو زندگیشونو دوس داشتم. لکن قلم نویسنده رو دوس نداشتم؛ دید نویسنده رو اینطور دریافت میکردم که چریکا رو آرزومند یا حتی احمق میدونه. و بهنظرم پردازش بیان احساسات کرکترا سطحیه. ترجمه هم روانه. (من قبل خوندن اسم پدر و دختر بزرگه رو سرچ کردم و یه مصاحبه هم از مترجم -آقای ناصرنصیر- در مورد روند انتخاب كتاب و برگردوندنش از اسپانیایی خوندم. حین خوندنم در مورد اینکاها و ماچوپیچو. و ماچوپیچو ۱۰/۱۰=))) 0 24