یادداشت فاطمه رجائی
1403/2/13
فضای کتاب هم مثل جلدش سبزه. سبز و خاکستری! . این کتاب داستان خانواده ارتل هست که بعد از جنگ جهانی دوم از آلمان به بولیوی رفتن و پدر خانواده راهی جنگل آمازون میشه برای پیدا کردن شهر باستانی اینکاها... ولی این سطح داستانه و توی عمق کتاب شخصیتها با انقلاب و... پیوند خوردهن. . این کتاب، اولین کتابیه که از سری برج بابل نشر چشمه میخونم و اگر صوتی گوش نمیکردم قطعا خوندنش برام وقت تلف کردن بود. داستان خانواده ارتل روایت میشه و خوبه که بدونید این خانواده واقعیه ولی از اون جایی که یه جاهایی حفره اطلاعاتی وجود داره نویسنده اونارو با تخیل خودش پر کرده ولی شخصیت ها و بعضی اتفاقات واقعین. چرا میگم خوندن کتاب وقت تلف کردن بود؛ چون کتاب بیشتر حول محور اتفاقات خانوادگی شخصیت هاست که خوندنش لطفی نداشت و اینو هم باید در نظر گرفت که کتاب بدون سانسور بود و من که صوتی گوش میکردم، یه جاهایی باید برمیگشتم صدا رو میبستم(!!!) و این باعث شده کتاب مناسب هر سنی نباشه درصورتی که طراحی جلد کتاب وایب نوجوانانه میده! . متن کتاب: « بیحسی هم خودش یک جور حس است؟ سالها این را از خودت میپرسی و حالا که داری مدارکت را تحویل میدهی، دوباره بیحسی سراغت میآید. بیهیجان، بیخاطره، این کلید برخورد با هر شرایطی است که نیاز داری بر خودت مسلط شوی.» آدمهای این کتاب مثله انسانهای ماشینی به تصویر کشیده شدن. . عکسها: ۱: خواهران ارتل یعنی مونیکا، هایدی و تریکسی ۲: چه گوارا و فیدل کاسترو؛ این دو نفر رهبران انقلاب کوبا بودن. ۳: هانس ارتل یعنی پدر خانواده رو نشون میده. ۴: مونیکا ارتل، او قاتل چهگوارا رو میکشه. . ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
(0/1000)
نظرات
1403/2/17
جالب شد حتما باید بخونم اش ..اون مونیکا ارتل چجوری قاتل چگورا رو میکشه البته اگر خط داستانی رو لو میده نگید
3
0
1403/2/18
یعنی اون خود زندگینامه خانوادگیشون جذابیت نداره ؟ زندگی این خانواده و اتفاقات که تجربه کردن کم نظیره @fatmh.rajaei
0
فاطمه رجائی
1403/2/18
0