داستان خرس های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد
داستان خرس های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد
ماتئی ویشنیک و 2 نفر دیگر
4.1
34 نفر |
8 یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
47
خواهم خواند
7
توضیحات
زن:اسم یه شهر رو به من بگو که دوست داشتنی توش زندگی کنی مرد:فرانکفورت،اونجا یه باغ وحش بزرگ هست. زن:خب،پس تو زندگی بعدیت تو یه خرس پاندا خواهی شد مرد:و تو؟ زن:منم می آو فرانکفورت دیدنت
یادداشت ها
1402/3/6
گرچه نمایشنامه ای مشهور و پرطرفدار بود ولی ذهن من نام و نشانی از آن نداشت. ابتدا که نامش را شنیدم تصور کردم داستانی درباره حیوانات است.. به لطف عزیزی خواندمش. بی وقفه و بدون لحظه ای کنار گذاشتن کتاب.. هر خط که خواندم درگیر تر و گیج تر شدم. و نهایتا با داستانی نمادین روبرو شدم که دیدگاههای فلسفی و روانشناختی را همراه با مخلوطی اعتقادات دین مسیحت در چند خط به ذهنم سرازیر کرد. با داستان های نمادین راحت نیستم. همچنین آغاز و نتیجه ی داستان هم سو با افکار من نبود. پیچیدگی زیاد .. مفاهیم فراوان و سادگی بیش از حد متن از ویژگیهای اصلی آن بود. خیلی از طرفداران این نمایشنامه مشتاق شب دوم و آ... گفتن های مرد هستند ..اما برای من آزار دهنده بود.. نقد داستان در مورد شب دوم را هم خواندم و تنها معنای آن در آموختن زبان توسط مادر به کودک دیدم.. شاید معانی دیگری هم داشته ... خاطرات کودکی مرد و کاشت یک درخت به ازای تولد هر بچه جذاب ترین بخش کتاب بود. اگر چه منظور از درخت سیب باز هم نمادی از درخت ممنوعه بود. و همچنین سیب خوردن های مداوم زن بعد از ورود به خانه اشاره به حوا و سیب خوردن داشت.! شبیه کتاب مغازه خودکشی مرا درگیر کرد و در پایان با خودم گفتم کاش نمیخوندمش . . شاید دیدن نمایشنامه تجربه ی بهتری باشد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
2
1401/1/28
0