یادداشت زهره مؤمنیان
1402/3/6
گرچه نمایشنامه ای مشهور و پرطرفدار بود ولی ذهن من نام و نشانی از آن نداشت. ابتدا که نامش را شنیدم تصور کردم داستانی درباره حیوانات است.. به لطف عزیزی خواندمش. بی وقفه و بدون لحظه ای کنار گذاشتن کتاب.. هر خط که خواندم درگیر تر و گیج تر شدم. و نهایتا با داستانی نمادین روبرو شدم که دیدگاههای فلسفی و روانشناختی را همراه با مخلوطی اعتقادات دین مسیحت در چند خط به ذهنم سرازیر کرد. با داستان های نمادین راحت نیستم. همچنین آغاز و نتیجه ی داستان هم سو با افکار من نبود. پیچیدگی زیاد .. مفاهیم فراوان و سادگی بیش از حد متن از ویژگیهای اصلی آن بود. خیلی از طرفداران این نمایشنامه مشتاق شب دوم و آ... گفتن های مرد هستند ..اما برای من آزار دهنده بود.. نقد داستان در مورد شب دوم را هم خواندم و تنها معنای آن در آموختن زبان توسط مادر به کودک دیدم.. شاید معانی دیگری هم داشته ... خاطرات کودکی مرد و کاشت یک درخت به ازای تولد هر بچه جذاب ترین بخش کتاب بود. اگر چه منظور از درخت سیب باز هم نمادی از درخت ممنوعه بود. و همچنین سیب خوردن های مداوم زن بعد از ورود به خانه اشاره به حوا و سیب خوردن داشت.! شبیه کتاب مغازه خودکشی مرا درگیر کرد و در پایان با خودم گفتم کاش نمیخوندمش . . شاید دیدن نمایشنامه تجربه ی بهتری باشد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.