معرفی کتاب دروازه خورشید اثر الیاس خوری مترجم سیدحمیدرضا مهاجرانی

دروازه خورشید

دروازه خورشید

الیاس خوری و 1 نفر دیگر
5.0
3 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

14

ناشر
روزنه
شابک
9789643346829
تعداد صفحات
608
تاریخ انتشار
1400/1/2

نسخه‌های دیگر

توضیحات

کتاب دروازه خورشید، نویسنده الیاس خوری.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به دروازه خورشید

نمایش همه

پست‌های مرتبط به دروازه خورشید

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

10

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          خواندنش ۷ ماه طول کشید. همانطور که زمان روایت ۷ ماهه بود. همانطور که ابوسالم ۷ ماه در خواب عمیق بود و دکتر خلیل ۷ ماه برای او و برای ما قصه گفت. 
کتاب قصهٔ روستاهای فلسطین و اردوگاه‌های لبنان است. آنچه پیش و پس ۱۹۴۸‌ بر مردمانشان گذشته. قصه، قصهٔ روستاها، جنگ‌ها و زنان است.
اگرچه اکثراً مردها صاحبان روایت‌اند ولی زنان حضور ماندگار و موثر در تمام داستان‌اند. در طول داستان یادِ ام‌حسن، نهیله و شمس همواره در مراجعه است. راوی چندین صدا دارد.
صدای برجستهٔ داستان، صدای ذهن مشوش و مصیب‌دیدهٔ دکتر خلیل است که دارد برای یونس (ابوسالم) از قصه‌های گذشته می‌گوید تا ترسش را فراموش کند.
خلیل آنچه را که از یونس و دیگران شنیده به بیان دوم شخص روایت می‌کند و در اثنای روایت، قهرمانان با صدای اول شخص کار را به دست می‌گیرند و  پیش می‌برند. 
زیبایی اثر وقتی برایم افزون شد که یک حادثه را از چندین منظر و از دهان چندین راوی ‌شنیدم.
کتاب در نقاط متعددی چهرهٔ عریان جنگ را نشانت می‌دهد. شخصیت‌های تماما خاکستری، حتی در ترسیم چهرهٔ قهرمانان نشان‌دهندهٔ نبوغ و انسان‌شناسی دقیق نویسنده بود.
نویسندهٔ لبنانی کتاب، داستان‌ها را در هم‌نشینی  با اهالی اردوگاه‌ها کشف کرده و به قلم دل‌انگیز خودش مزیّن ساخته. شیفتهٔ نگاه جزئی‌بین، حکمت‌آموز و زندگی‌ساز او شدم. متأسفانه نویسنده روز ۲۵ شهریور ۱۴۰۳  دنیای ما را ترک گفت تا به زندگی بهتر برسد.
زنده باشد مترجم شایستهٔ اثر، خانم قندیل‌زاده که ترکیب فارسی ایشان و عربی خوری، کتاب را قند مکرر کرده.
.
احتمالاً بعد ۷ ماه همسایگی و بارها خواندن تکه‌‌ها و رها کردن و دوباره بازگشتن، دل کندن سخت باشد.
لحظاتی در کتاب بود که از شدت تلخی امکان تصور برایم ممکن نبود. لحظاتی که کتاب را رها می‌کردم و می‌گفتم الان تحمل خواندنم نیست. باری آنان را چطور امکان زندگی هست؟
        

13