باغ ملی
در حال خواندن
0
خواندهام
7
خواهم خواند
5
توضیحات
...توی همین خیال بودم که یک نفر از میان درخت ها بیرون آمد، ایستاد، خودش را تکان داد، دو دستش را به دو طرف بازکرد، خمیازه کشید و تا مرا دید بروبر نگاهم کرد. پالتوی بلند خاکستری رنگی تنش بود که یک آستین نداشت. رفت کنار حوض ایستاد. بعد خم شد چیزی برداشت و پرت کرد طرف درخت ها. طرف درخت ها یک کلاغ پرید هوا و چند بال نزده، افتاد زمین و همان طور که بال چپش را می کشید زمین، رفت میان درخت ها... .
یادداشت ها