یادداشت سعید بیگی
1403/4/13
کتاب در 80 صفحه و در سال 1395 در انتشارات نیماژ به چاپ رسیده است. این کتاب مجموعهای از هشت داستان کوتاه برجسته با نامهای: «سان شاین، باغ مهتاب، باغ من، باغ سوخته، باغ ملی، ایستگاه فانوس، جفت، کوچۀ بابل» است که توانسته در سال 1383 در چهارمین دورۀ جایزۀ ادبی هوشنگ گلشیری، برندۀ بهترین مجموعه داستان شود. کورش اسدی در این داستانها از فضایی تاریک، شبزده، موهوم، ظلمانی، بارانی، سرد و تیره، ناآشنا، ترسناک و ... استفاده میکند تا ترس انسان معاصر از تنهایی و روابط نادرست و ویران بین انسانها، ناامیدی و یادآوری گذشتههایی که ظاهرا از امروز بهتر بودند ــ هر چند درخشان نبودند ــ را به یاد انسان بیاورد. انسان امروز در نظر او خودخواه، تنها، بیهمنشین و مونس، به دنبال جلب توجه و بیزار از تنهایی تصویر میشود که اتفاقا تنها میشود و آلوده به انواع زشتیها و پلشتیها و خیانت و دورویی است و با یاد گذشتۀ نه چندان عالی خود، به آیندهای موهوم و نامشخص و نامطمئن، امید اندکی دارد که گاه خودش آن را با دست خود ویران میکند. روی هم رفته اسدی فضایی شبیه به داستانهای ساعدی، هدایت، چوبک و کسانی چون این افراد را که در داستانهای آنان، ناامیدی، سیاهی، تنهایی و تباهی و زندگی در دنیای خیال، غلبه دارد؛ ساخته است. به طور کلی پس از خواندن داستانها، به دلیل استفادۀ وی از استعارات نامانوس و آرایههای نو و دور از ذهن و کم کاربرد و گاه قوی و خوب، انسان ابتدا و با یک بار خواندن داستان، متوجه ماجرا و قصه نمیشود و در دومین بار میتوان به رگههایی از ماجرا پی برد که مطالعه را لذت بخش میکند. استفاده از تکرار واژگان، عبارات، جملات و بعضی صحنهها در داستانها، انسان را به نشانهگذاری وی متوجه میسازد و باید بررسی کرد که هدف و منظور وی از این نشانهها چه بوده و چه سخن یا هدفی در پس این کلام و سخنان دارد؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.