مشروطه ی ایرانی

مشروطه ی ایرانی

مشروطه ی ایرانی

3.4
11 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

26

خواهم خواند

22

شابک
9647514018
تعداد صفحات
560
تاریخ انتشار
1383/9/17

نسخه‌های دیگر

توضیحات

کتاب مشروطه ی ایرانی، نویسنده ماشاء الله آجودانی.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به مشروطه ی ایرانی

پست‌های مرتبط به مشروطه ی ایرانی

یادداشت‌ها

ودکای لیاخ
          ودکای لیاخوف

مرداد آن روز ظهر که در میدان توپخانه مقابل چوبهٔ اعدام ایستاده بود باید زیر لب گفته باشد «ولی جنگ کلمه را نباختم» و نیشخندی میان انبوه ریش‌هایش نشسته باشد. یپرم خان ارمنی که بالا رفتنش را از چارپایهٔ دار نگاه می‌کرد آخرین روز محکومیتی را به یاد آورده بود که در ساخالین روسیه گذرانده بود ــ همان حوالی که داستایفسکی‌نامی داشت رمان‌هایش را در انجیل اردوگاه حاشیه‌نویسی می‌کرد. شاید از ذهن سوداییِ یپرم گذشته بود که اگر خودش توانسته از آن جهنمِ سرد فرار کند و سر از ژاپن دربیاورد بعد با تفنگدارانش از رشت بیاید تا تهران مسئول اعدام «جسم مشروعه» شود، چرا اعدامی نتواند با افتادن چارپایه سر از آینده درآورد؟ اگر آن ناممکن نبود این هم نیست. همه این‌ خیال‌ها با تقّهٔ چارپایه و خس‌خس گلوی اعدامی از سرش پریده بود.
اعدامی جنگ گرم را باخته است. قشون بختیاری و آذری را از بالای چارپایه نگاه می‌کند. میدانی را می‌بیند که لیاخوف ودکای پیروزی را همان‌جا باز کرده بود. آفتاب تابستانی چشم سربازها را می‌زند. مؤلف می‌گوید اعدامی خوب می‌دانست که «کلمات» را قبل از واقعه نوشته و در صحن مجلسی که وجودش را صادقانه ننگ و عار می‌دانست جسم‌های مشروطه را به «تغییر کلمات» وادار کرده است. می‌دانست که دست و پایشان را با نخ‌تسبیحِ کلمات چنان بسته و حرفش را چنان توی صورت تاریخ مدرن تف کرده که دیگر جملهٔ پایانی لازم نیست. مؤلف می‌پرسد که واقعاً لازم بود؟ «شورایی» هم‌لباس را پس از خود به نگهبانیِ نطق و نُطُق مجلس گماشته بود، «برابری» را تا مرزهای «مساوات» عقب رانده بود، «آزادی» را از زبان آزادی‌خواهان به «امر و نهی» انداخته بود. «عدلیه» را با ذکر و ورد مریدان تا «رتق‌وفتق امور دولتی» عقب رانده بود. «مشروطه» را اگر «مشروعه» نکرده بود، دست‌کم «مشروطهٔ ایرانی» کرده بود. کلمه‌ای را پر داده بود و ته دلش می‌دانست که آسمان همیشه آسمان یازدهم مرداد نمی‌ماند. شاید از ذهن مؤلف گذشته است که یپرم خان و عکاس‌باشی و آنها که پای جنازهٔ آویزانش عکسی به یادگار می‌گرفتند کلمه‌ای را که از دهانش درآمده بود و از میدان توپخانه دور می‌شد ندیده بودند. بعدها کسی در آپارتمانی در تهران تایپ کرده بود که «کلمه به دوردستِ تاریخ رفته بود تا بعدها برگردد از میدانی بگذرد که لیاخوفْ مست در آن بیریوزکا رقصیده بود، راه بیفتد با کلماتِ پیروز مارش برود، در بهارستان در خیابان‌هایی که سال‌هاسال بعد به افتخار آن کلمه کشیده بودند.»
        

0

          سلام و عرض ادب
بالاخره یکی از تحلیلی ترین و شاید سخت خوان ترین کتاب های تاریخی رو تموم کردم.(سخت خوان البته برای منِ کم سواد) 
نکته ای که باید در مورد کتاب دونست این هست که نویسنده، دکتری ادبیات  از دانشگاه تهران داره بعلاوه  علاقه زیادی به دوران قاجار و ادبیات اون داره. 
مسئله مهم و اساسی کتاب هم نشات گرفته از همین موضوع ادبیات هست. 
پس لازمه اول کار این قضیه برای خواننده مشخص و دقیق باشه. 
پس شاید بهتره اینجور نتیجه بگیریم که این کتاب رو نباید به عنوان کتابی تاریخی خواند بلکه باید به عنوان کتاب زبان شناسی قاجار خواند!!
وجه اصلی و نکته مهم کتاب هم بُعد تاریخی اون نیست بلکه بعد و نکته ادبی و اجتماعی تازه اون هست.
اغلب انتقادهایی که از کتاب شده و میشه برگرفته از بعد تاریخی و محتوی غیر ادبی اون مثل شریعت و عرفان هست در صورتی که من به شخصه خیلی اهمیتی برام نداره این انتقاد ها!
این کتاب رسالت اصلیش پُر کردن یک خلأ و نگرش جدیدی در مشروطه خوانی  با دغدغه ادبی هست که طبق گفته خود اقای اجودانی هنوز گرفتار اون هستیم.
فارغ از بحث محتوی.
کتاب رو به راحتی میشه در یک ساعت خلاصه کرد! و زیاده گویی و تکرار مکررات زیادی در کتاب وجود داره و البته سازمان و ریل گذاری کتاب هم به نظرم آدم رو اذیت میکنه.
نمیدونم من تنها این حس رو دارم یا نه، ولی از بس با کتاب و روایت و متن دعوا داشتم که نیاز دارم حداقل در آینده یک بار دیگه کتاب رو بخونم!
 در کنار این موضوع از سری نکات مثبت کتاب بخش خوب یادداشت ها هست که منابع خوبی رو معرفی کرده در باب موضوع مشروطه که کمک شایانی به خواننده میکنه. 
به هر حال باقی صحبت ها رو دوستان در گودریدز و همین بهخوان گفتن و حرف زیادی باقی نمیمونه.
امتیاز بزرگ و مثبت این کتاب اینه که تکلیفش در مقابله با تاریخ مشخصه و وسط لُحاف قرار نمیگیره و به موضوعی میپردازه که اصلا دربارش به صورت مفصل و درست صحبت نشده و باب جدیدی رو برای خواننده باز کرده.

        

16

          مشروطه ی ایرانی بیرون آمدن از باتلاق سیستم محاسباتی برخی اذهان است که تنها محتوایی را می پذیرد که سازگار با منطق و علایق خودش است‌.الگوریتمی که مانع از تفکر من باب عقاید معارض است.
تحلیل و قضاوت آجودانی متفاوت از برخی مسائلی است که تا به حال شنیده‌ایم.این است که آن سیستم محاسباتی بر پایه ی نظرات قبلی را بهم می‌زند و صبر و تأمل بیشتر در ارتباط با شخصیت های تاریخی را می طلبد.
در دید نویسنده،عصاره‌ ی نهایی تقابل(گاهی هم جدایی)دولت و حکومت،تنها یک مفهوم و یک علت دارد: دین و روحانیت 
البته که آجودانی برای به بار نشستن این عقیده در ذهن مخاطب از هیچ مثالی دریغ نکرده و دستی بر خیلی از منابع کشیده.
بر رد این سخن آیا کافی نیست گوشه ای از دلایل نهضت های مردمی به رهبری روحانیون در دوران قاجار را بررسی کرد؟
در بخشی از نقد های وارده بر این کتاب آمده است:(اگر فرض را بر این بگذاریم که در زمان قاجار،پادشاهانی عادل،مردم دار و محافظ استقلال سیاسی،اقتصادی و همچنین مرز های جغرافیایی بر تخت سلطنت نشسته بودند،آیا حرکت های ضد حکومتی از سوی روحانیون صورت می‌گرفت؟) این را هم در نظر بگیرید که قضاوتی این چنین نیازمند درک درست شرایط معیشتی مردم است که مطلقا اشاره ای به آن نمی‌شود.
- به عنوان اولین منبع برای مطالعه ی تاریخ مشروطه مناسب نبود.شخصی که اولین مواجهه را با بخشی از تاریخ دارد،انتظار روایتِ وقایع را دارد نه تحلیل.تحلیل،نتیجه بیشتری در پی دارد و ذهنیت و مسئله ایجاد می کند. آجودانی نه به روایت مشروطه بلکه به تحلیل بخش هایی از آن می پردازد که آن هم در بعضی نمونه ها کامل نیست.
فکر می‌کنم بخش هایی هست که شما نمی گویید و همین است که از علت ها باز می مانید.
- در بخش دوم کتاب[از دفتر روشنفکری]،سخن از  شخصیت های روشنفکرِ هم عصر مشروطه است که سهم قابل توجهی متوجه میرزا ملکم خان ناظم الدوله است.سخن کوتاه کنم،شکایت نامه آجودانی از روشنفکران تمامی ندارد.
آنچه در نهایت نیت است که البته با دیدِ(دین باید به طور کامل از سیاست جدا شود)سازگار است،تلاش نهایی آجودانی است.تلاشی که خواننده را شاید قرار است به این نقطه بکشاند: ( ملت ما تاوان چنین تناقضی را که میراث روشنفکری ایران،چه مذهبی و چه غیر مذهبی بود با استقرار حکومت جمهوری اسلامی پرداخت.) قریب به اتفاق یکی از انگیزه های آجودانی از تحلیل مشروطه و جملات پر اهانت به روشنفکران [که جز آخوندزاده به هیچکدامشان رحم نمی کند]و روحانیون همین بوده باشد.که در نهایت به همین عصر برسیم و همان عوامل را سد راه ترقی فعلی ببینیم.
مطالب زیاد بود،همین ها به ذهنم رسید.
از محتوا که بگذریم به انصاف خدمتتان عارضم ارجاعات ،تبدیل نوع نگاه به نوشتار و فرم کلی کتاب خواندنی بود.ادبیات آجودانی و حتی تقدم و تأخر مطالب هنرمندانه روایت شده بود.بسیار آموختم.از محتوا و غیر محتوا.
        

9