بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت‌های ملیحه سادات حق خواه (222)

            حقیقتا چطور کابرای گودریدز این کتاب رو بهترین معمایی سال انتخاب کرده ان؟ 😶
 
پیشخدمت روند آرامی دارد، چندان هیجان انگیز نیست و حتی بخش معمایی آن هم خیلی چالش برانگیز نبود. توقع من از کتابی که عنوان بهترین معمایی سال گودریدز را گرفته خیلی خیلی بیشتر بود. 
اولین چیزی که برای من اذیت کننده بود، اصرار نویسنده به گفتن تمیزکاری‌های مولی بود، اینکه هر‌چند صفحه یکبار باید بشور و بساب‌های مولی را می‌خواندیم خسته کننده بود.
مورد بعدی شخصیت مولی بود که میخواست از مخاطب همدردی و احساس بگیرد، اما به نظر من اصلا موفق نبود و کاملا برعکس عمل می‌کرد.
بخش معمایی کار هم اصلا پیچیده نبود و داستان جایگزینی هم نداشت که بتواند این خلا را پرکند.
در نهایت هم قرار بود آخر کتاب کمی شگفت‌زده بشویم ولی به خاطر ریتم کند و بی‌هیجان آن اینجوری نشد. شاید تنها حسن کتاب ترجمه خوبش بود😅.
این کتاب را با چند نفری از دوستان همخوانی کردیم و اکثر بچه ها راضی نبودند. اما خب اینطور که در نظراتش دیدم برای خودش طرفدارانی دارد. پس اگر ریتم آرام و یک پیشخدمت وسواسی را می‌پسندید، سراغش برید. در غیر این‌صورت احتمال زیاد تجربه لذت‌بخشی نخواهد‌‌بود.
          
            
💚: "وقتی دلی" داستان مصعب بن عمیر، آقازاده‌ای در زمان صدراسلام است. مصعب از طرفی نازپرورده و نورچشمی مادر و پدر و از طرف دیگر به خاطر چهره و سیمای زیبایش زبانزد تمام مکیان بوده است. اما مهم تر از همه فطرت پاک او بوده که از همان روزهای اول دعوت پیامبر(ص)، جذب سخنان ایشان می شود و به تمام موقعیت و ثروت خانوادگیش پشت می کند. او با پیامبر‌(ص) همراه می شود تا در زمره نخستین کسانی قرار گیرد که مسلمان شدند. "وقتی دلی" داستان زندگی مصعب از نوجوانی تا جوانی، اسلام آوردن و در نهایت شهادت اوست.

💚: وقتی دلی را دوست داشتم چون داستان جذابی داشت، نویسنده خوب توانسته بود با ایجاد تعلیق خواننده را به دنبال اتفاقات و ماجراهای زندگی مصعب بکشاند. نثر روان داستان علت دیگری بود که کتاب سریع پیش می‌رفت و راحت خوانده می‌شد. ماجراهای واقعی صحابه پیامبر(ص) و اهل بیت ایشان که با کمی تخیل نویسنده درآمیخته شده بود، خواننده را به زمان صدراسلام می‌برد و او را با مصعب همراه می‌کرد.
این کتاب به عنوان داستانی تاریخی مذهبی، شامل بخش خوبی از اتفاقات صدراسلام است برای مثال هجرت مسلمانان به حبشه، البته نه به عنوان مرجع تاریخی ولی می تواند در اندازه خود آموزنده هم باشد.

اما بخشی که در طول کتاب به چشم من آمد و به نظرم جای کار داشت برخی اتفاقات حاشیه‌ای و فرعی داستان بودند که خیلی سریع از آن‌ها عبور می‌شد و بین داستان مثل گزارش خبری بودند. به نظرم این قسمت‌ها باید بهتر پرداخته می‌شدند.
          
            کیمورا، نانائو، لیمو، نارنگی و شاهزاده، هرکدام به دلایلی سوار شینکانسن می شوند. 
کیمورا به دنبال گرفتن انتقام پسرش است، یک ناشناس پسر کوچک او را از بالای ساختمانی به پایین هل داده و حالا پسربچه در کماست و طبق اطلاعات رسیده، ضارب مسافر شینکانسن است.
نانائو، طبق دستوری که گرفته، سوار شینکانسن می شود تا فقط یک چمدان را برداشته و در ایستگاه بعدی پیاده شود. اما نانائو مظهری از بدشانسی است، هنگام توقف قطار فردی که جلوی در خروجی است او را غافلگیر می کند و مانع از پیاده شدن او می شود و نانائو مجبور می شود تا در قطار بماند.
لیمو و نارنگی هم ماموریت دارند تا با این قطار پسر یکی از بزرگترین تبهکارهای ژاپنی را که از یک گروگان گیری نجات داده اند، صحیح و سالم به مقصد برسانند.

همه این افراد که به نوعی قاتل و آدمکش حرفه ای هستن بعلاوه شاهزاده که نوجوان به ظاهر معصومیست🙄، در یک زمان سوار شینکانسن می شوند، غافل از اتفاقاتی که این قطار در چندساعت آینده، برایشان رقم خواهد زد و آن ها را بهم مرتبط خواهد ساخت.

قطار شینکانسن یک تریلر جذاب برای من بود. ریتم و سرعت داستان بالاست و از همان صفحه های ابتدایی خواننده وارد ماجراهای خواندنی این قطار و مسافرانش می شود.
نویسنده به خوبی از عنصر تعلیق استفاده کرده و به خصوص در نیمه دوم کتاب، هیجان داستان باعث می شود تا خواننده نتواند کتاب را کنار بگذارد. 
داستان، از شخصیت پردازی خوبی هم برخوردار است. همچنین طنزی که نویسنده به کار برده است باعث جذاب تر شدن کتاب شده است.

برای من بخش هایی که لیمو و نارنگی با هم صحبت میکردند و یا در حال کل کل بودند، محبوب ترین قسمت های کتاب بود، و در کل این دونفر دوست داشتنی ترین آدمکش هایی بودند که تا به حال در کتاب ها دیده ام😁. اما برعکس آن ها شخصیت شاهزاده، قطعا جزو منفورترین های کتابیِ من قرار میگیرد😒.

از روی این کتاب فیلمی هم ساخته شده که پیشنهاد میکنم اول کتاب را بخوانید چون فیلم تمام جذابیت شخصیت ها را نابود کرده است. مثلا همه گفت و گوهای لیمو و نارنگی در کتاب هدفمند هستند و نشان دهنده ریزترین احساسات این دونفرند، اما در فیلم اصلا دقتی به این ظرافت ها نشده و همینطور خیلی از ماجراها به کل تغییر کرده اند. 

خلاصه کتاب روان و خوشخوان است و ترجمه خیلی خوبی هم دارد👌🏻. پس اگر اهل کتابهای هیجانی هستید "قطار سریع السیر شینکانسن" را از دست ندهید.