یادداشت‌های hedie:/ (24)

            
این کتاب یکی از با ارزش ترین کتاب های منه وو مورد علاقه ام هست زیاد هم ازش نخوندم چون اون زمان که مامان بزرگم اینو برام خرید کتاب خون نبودم ولی واقعا عاشقشم اون روز که رفته بودیم شهر کتاب با مامانم و مامان بزرگم برام خرید و من اینجوری بودم نمی خوام ولی کار خودش رو کرد. حالا می فهمم چقدر ارزشمنده ❤️
آدما با کار های خوبی که در حق هم میکنن زنده می مونن :)حتی اگه از دنیا رفته باشن کار ها خوب (مثلا خوشحال کردن دل یه کسی یا نمی دونم باعث خندین یک بچه و.... )این کار ها باعث میشن حتی اگه از دنیا هم رفته باشیم باز هم تو یاد ها زنده بمونیم
واقعا بهترین هدیه دنیا بودᥫ᭡
 
          

            واییییی می می نی
کل بچگیم با این کچلولوی بامزه گذشت 
عاشق این داستانش بودم همیشه می گفتم مامانم برام بخونه واقعا خاطرات بچگیم با دیدن این کتاب توی بهخوان زنده شد اینقدر مامانم خونده بود برام که حفظ شده بودم همه قصه هاشو  
          

            این کتاب یکی از بهترین هاست:)
آگوست خیلی من را یاد خودم می انداخت همیشه ناراحت بودم و تنها رسما از خودم و قیافه ام بدم می آمد هیچ وقت دوست نداشتم تو آینه خودم رو ببینم و بخاطر همین و دلایل دیگر داستان های زیادی برایم پیش آمد  (حالا داستان ها بماند) ولی زمانی که با آگوست رو به رو شدم و فهمیدم آگوست کیست و چه مشکلاتی دارد سعی کردم مثل آن قوی باشم و از پس مشکلاتم بر بیایم یاد گرفتم از حق خودم دفاع کنم تا آسیب بیشتری نبینم آگوست خیلی چیز ها به من یاد داد( در کل افاقات داستان  و ناراحت کننده بود در حدی که واقعا بخاطر آگوست گریه کردم و پایان جذابی داشت و واقعا قشنگ بود. شاید اگر هر انسانی حداقل یک بار این کتاب را بخواند خیلی خوب باشد واقعا هم فیلم و هم کتاب هر دو عالی بودند)
آگوست یکی از شخصیت های مورد علاقه ی منه واقعا دوسش دارم:))))
          

            بدون شک می تونم بگم جزو بهترین کتاب هایی بود که تو عمرم خوندم داستان یک روند بود ولی واقعا جذاب بود من معمولا از داستان های یک روند خوشم نمی آید ولی واقعا بدون شک بهترین کتاب بود. کتاب درباره ۶ نوجوان که مشکلات مختلف دارندو اتفاقات بین آنها....
واقعا جملاتی که بین این ها گفته می‌شد خیلی زیبا بود انگار جملاتی که خیلی پررنگ در ذهن من بود را از ذهنم برداشته اند و در این کتاب نوشته بودند خیلی جملات زیبا بودند و حتی سوالاتی در این کتاب بود هم چالش بر انگیز بود واقعا می توانستم به سوال به مدت طولانی فکر کنم  و  در کل کتاب خیلی جذابی بود......
          

            من این آقا را می شناخته ام ولی نمی دانستم کتاب هم نوشته تا اینکه اتفاقاتی افتاد خود ایشون این کتاب را به من هدیه داد.
واقعا توصیف های زیبایی از ایران داشته می‌توانستم با کتاب همراه شوم می توانستم آن حس خوب را از تمام صفحه آن  کتاب بگیرم  با اینکه از هر قسمت توصیف های کمی داشت ولی واقعا من را با خودش همراه می کرد. نسب به کتاب همچین حسی داشتم که انگار واقعا دارم خودم آن اتفاقات را با چشمانم می بینم. 
من خیلی دقیق درک کردم که این کتاب با تجربه نوشته شده .

          

            این کتاب رو در ۹سالگی خواندم. واقعا برایم هیجان بر انگیز بود هر ماموریت خیلی بهم هیجان میداد و دوست داشتم بدونم چه اتفاقی براشون می افته بجز اینها از چاپ و مدل نوشتن جذابی برخوردار .
واقعا برای اون سنم خیلی جذاب بود هر زمان به آن فکر میکنم لذتش را زیر زبانم حس میکنم ولی فکر می کنم که الان اگر می‌خواندم برایم جذابیتی نداشت.
          

            کتاب به شدت جذابی بود در اوایل کتاب خیلی سخت با لحجه مچ شدم ولی از همان اول جذاب بود اتفاق هایی که می افتاد برایم جالب بود ولی خیلی قسمت های کمی برایم خنده دار بود ولی از قسمتی به بعد مجبور شدم فایل صوتی کتاب رو تهیه کنم و در بعضی از وقت ها درون  ماشین با خانواده گوش می‌دادیم برای پدر و مادر من خیلی اتفاقات واضح و خنده دار بود و با هر داستان خاطره ای از بچگی برایشان نمایان میشد و  واقعا میخندیدن ولی برای من زیاد خنده دار نبود و فقط جذب داستان شدم.
گفت و گو های واقعا جذاب داشت مخصوصا گفت و گو هایی که بین ۲ خواهر برادر بود(محسن و خواهرش) می تونستم حس بردار داشتن رو درک کنم (برادر ندارم).
صحنه های توصیف شده مثل روز برایم روشن بود و می توانستنم برای هر حرف محسن تصویرسازی کنم:)
کتابی هست که اگه بگیرش نمی تونی بزاری کنار:)
          

            دوست داشتم بجز دیدن فیلم های ترسناک باری کتاب ترسناک هم تجربه کنم تاحالا همچین کتابی نخوانده بودم وقتی میخواستم بخرم هیچ ایده ای برای اینکه چه کتابی بخوانم نداشتم....
بله بالاخره کتاب را انتخواب کردم و خریدم....
کتاب رو با هیجان خاصی باز کردم  نفس عمیقی کشیدم تا بوی خوش  کتاب را حس کنم ...
اوایل کتاب خسته شده بودم  چون نمی توانستم تصویر سازی قوی بکنم چون با فضای اینجور داستان ها آشنا نبودم ، در اواسط کتاب هیجان خاصی تمام وجودم را فرا گرفته بود، نمی دانستم چه می‌شود، نفس هایم درون سینه ام حبس شده بود و از شدت هیجان دوست نداشتم کتاب را کنار بگذارم :)
فکر میکردم ترسناک باشد چون هم عکس جلد هم اسم این کتاب این حس را القاکرده بود  و از چند نفر شنیده بودم که ترسناک است ولی ترسناک نبود (حداقل برای من)
هر بار فکر میکردم که به سرنخی رسیدم همیشه اشتباه بود یا حتی اگر هم درست میشد باز هم با سوالات جدید روبه‌رو میشدم!!!!!!! این نکته خیلی برایم جذاب بود:)
واقعا خوشحالم که این کتاب رو خواندم



          

            میتونی درک کنی عشق چیز عجیبیه تلفیقی از همه ی احساسات غم،خوشحالی،ذوق و.... 
شاید عشق انسان های عاقل هوشیار هم مثل یک بچه می‌کند...
در این  کتاب هر لحظه دارای یک حس است و واقعا تو این حس ها را با تمام وجود حس میکنی و این یکی از نکات مثبت کتاب است .
من با خواندن این کتاب حس های شخصیت هار ار به خوبی میفهمیدم انگار جزوی از آنها بودم :)
من هم فیلم را دیدم هم کتاب را خواندم ولی حسی که کتاب به انسان می‌دهد خیلی متفاوت تر از حسی است که فیلم می‌دهد .
سر این  کتاب واقعا ناراحت میشدم دوست داشتم کتاب را ببندم و خودم آخر داستان را به اتمام برسانم:)


          

            این کتاب برای زمان بچگی من هست (نمیدونم دقیق چند سال ولی فکر مکنم پیش دبستان بودم) و عاشقانه این کتاب رو دوست داشتم و هر شب قبل خواب مادرم قصه هایش را برایم می‌خواند و من با دیدن عکس ها میخوابیدم ابن کتاب را تا کلاس دوم می‌خواندم چندین باز سعی بر این داشتم که این کتاب را بخوانم و تمام تلاشم را میکردم و حتی با آن کتاب درس فارسی هم تمرین میکردم(زیر کلمات که مثلا اولش داری حرف الف بود خط می کشیدم) هنوز که هنوز داستان هایش را دوست دارم و بعضی از وقت ها به آن سری میزنم و می‌خوانمش...
واقعا زود گذشت:*)
          

            این کتاب واقعا عالیه 
هر وقت حوصله ام سر می‌رود  ، سر به قفسه ی کتابخوانه میزنم به سمت شعر میرم و چند شعر می‌خوانم همیشه این کتاب جزو الویت هام توی ین موضوع بوده .
 واقعا این کتاب روح من را قلقلک میدهد
          

            زمانی که کتاب رو خریدم با بی میلی کتاب رو باز کردم معلم گفته بود بین چند کتاب یک کتاب را انتخاب کنید و بخوانید که تو کلاس با کتابتون کار داریم ،با بی میلی هم شروع به خواندن کردم چون مجبور بودم بعد از خواندن و رسیدن به فصل های دیگر  حس هیجان و ترس درون وجودم حس میکردم.اشتیاق خواندن تمام وجود من را فرا گرفت که حتی بعد از خوان کتاب دوباره از نو شروع کردم .