آشغالدونی دومین کتابی است که از ساعدی خوندم.
متن این کتاب ساده بود و مخاطب را همراه خودش میکنه، به گونهای که من این کتاب را یک ساعته تمام کردم.
اگر از ساده نوشتن و ظاهر متن بگذریم میرسیم به داستان و موضوع.
نمیخوام خلاصه داستان را بگم، اما
اینجا ما اول کتاب با یک شخصیت جوان طرفیم که به خاطر بیپولی و توسری خور از پدر همیشه ناراحت بود و وقتی هم که قرار شد فرداش با پدرش بروند سر کار همیشه توهم میزد که نکنه دزدیده بشوند، اما این جوان در آخر کتاب و در آخر داستان به یک اژدها تبدیل میشود.
حالا که چه اتفاقی میفته اینجا و این جوان چگونه از اون انسان اول داستان به انسان آخر داستان میرسه خب باید کتاب را خواند، اگر بگم اسپویل میشه:).
داستان جالبی بود، ولی انگار آقای ساعدی عجله داشتند و سریع داستان را تمام کردند، این داستان کشش این را داشت که به ۲۰۰صفحه برسد اما ۱۰۰صفحهای تمام شد