یادداشت Sh M

Sh M

1400/11/08

                من از 70 - 80 صفحه اول این کتاب واقعا خوشم اومد و باهاش تا حدی یاد کتاب «درخت زیبای من» افتادم، ولی ای کاش همون‌جا تموم می‌شد.
شخصیت اصلی پسر نوجوونیه که تازه از مدرسه اومده بیرون و وردست یه نجار شده و خوشحاله که می‌تونه کمک‌خرج خانواده‌ش باشه، در همین حین عاشق دختر همسایه‌شون هم شده و دوست داره دختره رو از دست پیرمرد صاحبخونه که ازش سواستفاده می‌کنه نجات بده. یعنی می‌خوام بگم همه المان‌های یه داستان کیوت و دوست‌داشتنی رو داشت اون اوایل. ولی از یه جایی به بعد روی دورِ تکرار افتاد و ادامه دادنش سختم شد.
اگه نویسنده چند تا جمله یکسان رو این همههه تکرار نمی‌کرد احتمالا حجم کتاب یک‌سوم می‌شد. یه بخش زیادی از داستان برای من نامفهوم بود و ازش هیچ لذتی نبردم. چرا 4803 بار به بیان‌های مختلف درباره بومرنگی که می‌خواد خودش رو از توی دست پسره جدا کنه و پرواز کنه بره توی آسمون، صحبت میشه؟ کفاش پیر و مومنی که از توی قوزش یه جفت بال درمیاره که باهاشون پرواز کنه بره اسرائیل؟ واقعا؟ :)))) اصلا این بومرنگ و این بال‌درآوردن به مقصد بیت‌المقدس استعاره از چی بودن؟ کلا این تم مذهبی-معنوی رو دوس نداشتم من.

حدسم اینه که این کتاب به زبان ایتالیایی احتمالا نثر شاعرانه و قشنگی داره که بیشتر میشه ازش لذت برد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.