یادداشت مجید اسطیری

                In the novel "Les Misérables" the church is like a sanctuary, and in the novel it is a sanctuary for Quasimodo. This is very interesting to me. Although I have never been to a church myself, it makes me feel good about the church.

ویکتور هوگو به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان رمانتیک جهان موفق شده است "احساس گرایی" رمانتیک را با "اخلاق" پیوند بزند. او خوب میداند که چگونه ژان وال ژان را در موقعیت یک مظلوم تصویر کند تا وقتی مخاطب شاهد صحنهء دزدی او از خانه کشیش "بین ونو" است، این درگیری اخلاقی را باور کند. او کاملا میداند چگونه "کازیمودو" را به عنوان یک موجود مطرود جامعه خلق کند تا هنگامی که این گوژپشت نتردام دخترک کولی را از وسط معرکه مجازات میدزدد ما هر دو را همدرد بدانیم. داستان های ویکتور هوگو در لحظات حساس و حساب شده "احساس" و "اخلاق" را به هم گره میزنند و بر جان مخاطب تاثیری ماندگار میگذارند.

این تاثیر ماندگار را هوگو به خدمت باورهای دینی درآورده است. او با این که میتواند برای گشودن گره های داستانی در مواقع کشمکش گریزگاه های مختلفی برای شخصیت هایش ایجاد کند اما این گریزگاه ها را از میان مکان ها و شخصیت های مذهبی انتخاب میکند. کلیسا و کشیش نقش بسیار مهمی در کمک به بیرون آمدن شخصیت های رمان های هوگو از مخمصه ها دارند.

در رمان "بینوایان" ژان وال ژان در یکی از اولین شبهای آزادی پس از نوزده سال تحمل زندان، گرسنه و خسته به درگاه عالیجناب بین ونو پناه میبرد و مورد استقبال قرار میگیرد. فردای آن روز وقتی که به همراه قاشق های نقره ای که به سرقت برده است بازداشت میشود و او را به منزل عالیجناب بین ونو بازمیگردانند، کشیش مجددا او را حمایت میکند و بر دزدی او سرپوش میگذارد و به او میگوید که خداوند روح او را خریده است و او دیگر به بدی تعلق ندارد.

در صحنهء دیگری از بینوایان ژان وال ژان و کوزت که در حال فرار از دست بازرس ژاور هستند شبانه خود را به باروی شهر پاریس میرسانند و مخفیانه از آن بالا میروند. ژاور که نماینده شر است و نمیتواند از گذشتهء تاریک ژان وال ژان درگذرد آنها را تعقیب میکند. در این تعقیب و گریز ژان وال ژان و کوزت به یک دیر که محل تربیت راهبه هاست پناه میبرند و مخفی میشوند. سرپرست دیر به بازرس ژاور اعلام میکند که هیچ مرد غریبه ای حق ورود به دیر را ندارد و بدین ترتیب برای دومین بار یک مکان مذهبی به نجات ژان وال ژان کمک میکند.

نظیر چنین اتفاقی در "گوژپشت نتردام" نیز می افتد. در صحنهء مجازات دخترک کولی، "کازیمودو" که ناقوس نوازی گوژپشت است از قدرت بدنی خارق العاده اش استفاده میکند و به میانهء معرکهء مجازات میپرد، دخترک را میقاپد و با خود از دیوارهء کلیسای تاریخی نتردام بالا میکشد. جمعیت هیجان زده میشوند و او را تشویق میکنند. کازیمودو با این کار "اسمرالدا" دخترک کولی را نجات میدهد چرا که ماموران نظامی حق ورود به این مکان مذهبی را ندارند و اسمرالدا تا وقتی که در داخل کلیسای نتردام باشد جانش در امان است.

به این ترتیب قهرمان های داستانهای هوگو تا زمانی که داخل مکان های مذهبی هستند از شر دشمنان در امان می مانند. گوژپشت نتردام یک زندگی مذهبی کاملا غریزی و عاشقانه دارد که درکش برای دیگران ممکن نیست. هوگو صحنهء نواخته شدن ناقوسهای بزرگ کلیسا را طوری توصیف میکند که گویی گوژپشت مشغول معاشقه با ناقوس هاست. او نام هایی زنانه بر هر یک از ناقوس ها نهاده است و صمیمانه آن ها را نوازش میکند و با نوای آنها به رقص در می آید. کازیمودو در یکی از صحنه های پایانی رمان در برابر حملهء اراذل و اوباش جسورانه از کلیسا دفاع میکند و در حالی که عالیجناب "کلود فرولو" به عنوان یک شخصیت مذهبی تندخو و ریاکار به دنبال امیال شخصی است، او دلیری ها از خود نشان میدهد.

ویکتور هوگو با مهارت هر چه تمام تر موفق میشود "مضمون" را که کیفیتی ناملموس است با "مکان" که یک عنصر ملموس و دست یافتنی از عناصر داستان است پیوند بزند و هر دو را در خدمت دین درآورد.

"مکان" در این دو رمان هوگو اهمیت به سزایی دارد. پاریس در رمانهای او یک موجود زندهء آشناست. یک شخصیت داستانی که چهره اش با جزئیات به ما معرفی میشود. رود سن را میبینیم که بازرس ژاور آنجا خودکشی میکند. همان رودی که از کنار کلیسای تاریخی نتردام میگذرد و کلود فرولو باید برای فراری دادن اسمرالدای کولی بر روی آن قایق براند. (و البته این همان رودی است که دختر ویکتور هوگو در آن غرق شده است!) از فراز برج های بلند کلیسای نتردام میدان اعدام وسیاستگاه پاریس را نشانمان میدهد. مفصلا از تاریخچهء کلیسای نتردام برای ما میگوید و مرثیه سر میدهد که "پدران ما پاریسی از سنگ ساختند و ما پاریسی از گچ میسازیم." بافت های کهنه و تازهء پاریس را میبینیم. ما را به دخمه های تاریک زنان تارک دنیا میبرد.

علاوه بر اینها هوگو بر مفهوم "فطرت" و "طینت" هم تاکید دارد. قهرمانان این دو رمان بزرگ هر دو از طرد شدگان جامعه هستند. ژان وال ژان به خاطر دزدیدن یک نان و تلاش برای فرار از زندان 19 سال محکومیت را تحمل کرده و کازیمودو به خاطر ظاهر کریه المنظر و گنگ بودن جرئت ورود به جامعه را ندارد. اما آنچه این دو شخصیت را در لحظات حساس این قدر توانا برای خدمتگذاری به خیر کرده است طینت و فطرت پاک آن دو است که این را هم نویسنده با دقت در پرداخت شخصیت ها گنجانده است. در پروندهء این دو شخصیت داریم که ژان وال ژان در اردوگاه محکومین به کار اجباری با توسل به قدرت جسمی خارق العاده خود محکومی که زیر تخته سنگ بزرگی گیر کرده است را نجات میدهد و کازیمودو هم لحظات خلوت شاعرانه و پر لطافتی در هنگام نواختن ناقوس های کلیسای نتردام دارد. پس این هر دو قهرمان ظرفیت های درونی بزرگی برای قرار گرفتن در خدمت خیر و نیکی دارند.

از دیگر سو "ریا" و "تکبر" به عنوان صفات رذیله در این دو رمان مورد نکوهش قرار میگیرند. کشیش "کلود فرولو" که در واقع پدرخواندهء گوژپشت نتردام است با این که در جایگاه مذهبی رفیعی قرار دارد اما شخصیتی ریاکار و به شدت متکبر است که برای مردم عادی ارزشی قائل نیست و برای رسیدن به خواسته های خود حتی دست به قتل میزند و پایان کارش همانا مرگی با خفت است که البته نویسنده با توجه به معنای ضمنی شکل مرگ، سقوط از کنگرهء کلیسای نتردام را برای شخصیت داستان رقم زده است. تجسم "تکبر" در بینوایان بازرس ژاور که البته نسبت به کلود فرولو تصویر دقیق ترو کامل تر و با جزئیات بیشتری دارد. ژاور موجودی کاملا مسئولیت شناس است که در انجام وظایف خود از قانون و دستور مافوق هم فراتر میرود و چون در گذشتهء ژان وال ژان نقطه تاریکی پیدا کرده است میخواهد او را به دام بیندازد و موقعیت اجتماعیش را از وی بازپس ستاند. وظیفه شناسی ژاور تا آنجا پیش رفته که به "بی رحمی" انجامیده. و اما او موجودی باوجدان است. چرا که در میانهء داستان وقتی به این نتیجه میرسد که در مورد سابقهء وال ژان اشتباه کرده از وی طلب عفو میکند. در پایان داستان نیز وقتی وال ژان را دستگیر میکند به وی فرصت وداع با کوزت را میدهد و در نهایت به جای کشتن اسیر، دست بند را به دست خود میزند و خود را در رود سن غرق میکند. هوگو با خلق کردن شخصیت بازرس ژاور به نقد وظیفه شناسی دنیای مدرن میپردازد. آن نوع وجدان کاری که فرد را از انسانیت تهی میکند را نقد میکند.

کوتاه سخن آن که عنوان "رمانتیک" برای ویکتور هوگو فروکاستن از ارزش آثار وی است. آثار او موفق شده اند به کیفیت نابی دست پیدا کنند که حجاب سبک و مکتب ادبی را به کنار بزنند و به قلب و روح مخاطب دسترسی پیدا کنند. او یک فعال اجتماعی بود که هر گاه احساس میکرد باید برای مردم جامعه اش کاری بکند و پرده از تباهی نظام حاکم بردارد وارد عرصه میشد و به ایراد خطابه های آتشین میپرداخت.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.