یادداشت امیرحسین شریفی

                چند پرده به بهانه کتاب کلاس تشریح دکتر تولپ

پرده اول: شروع بد

من رمان می‌خوانم ولی رمان خوان حرفه‌ای نیستم. وقتی یک رمان شروع خوبی داشته باشد، یک نفس تا تمام کردنش می‌روم. کلاس تشریح شروع خوبی نداشت. فصل اول رمان ۳۴ صفحه هست (یکی از طولانی‌ترین فصل‌های کتاب) ولی به‌نظرم فقط سه چهار صفحه حرف برای گفتن دارد.

پرده دوم: عشق امروزی

به نظرم کاراکتر فلورا واقعی نیست. اصلا شبیه معشوقه‌‌ای که در حال از دست دادن عشقش هست، جنب و جوش ندارد. دست کم تا قبل از اعدام آدریان. 

پرده سوم: مرگ آخرین محاسبه است
انسان مدرن، خدا را فراموش کرده است. در واقع توهم تکیه زدن بر صندلی خدا را در سر می‌پروراند. این موضوع به خوبی در شخصیت‌هایی مانند دکتر تولپ در رمان نشان داده شده است. انسان مدرن، برای رسیدن به اهدافش دست به هرکاری می‌زند. اخلاق برای او موضوعیت پیدا نمی‌کند. از قضا دزد محکوم به اعدام از بسیاری از کاراکترهای دیگر داستان پایبندی بیشتری به اخلاق دارد. 

پرده چهارم: مثل سریال‌های ایرانی 
پایان‌بندی داستان را دوست ندارم. مثل خیلی از سریال‌های ایرانی که یک دفعه مخاطب را در خلا رها می‌کنند، تمام می‌شود. تمام کردن هنر خیلی مهم و به نظرم پیچیده‌ای در داستان نویسی است. 

پرده پنجم: آقای قاضی 
محکمه و قضات نقش پررنگی در سراسر داستان دارند؛ اما نویسنده حتی یک جمله هم از زبان آن‌ها در کتاب مطرح نمی‌کند. توجه به این موضوع می‌توانست به کشش بیشتر متن کمک کند.

پرده آخر: قابل پیش بینی 
هیچ جای داستان گرهی وجود ندارد که لازم باشد برای باز کردن آن به خود زحمت بدهید. در سراسر متن خبری از غافل گیر شدن نیست. همه چیز روی روال قابل پیش‌بینی جلو می‌رود.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.