یادداشت فهیمه حدیدی

                با متن حامد عسکری غریبه نیستم ، می شناسمش! خودش را هم به لطف محفل شعر آفتابگردان ها دیدمش ، عجله داشت. باید می رفت و تا نوبت به شعر من رسید رفت. شعرم را برای آقای فیض خواندم و نقد جالبی دریافت کردم! بد نگفت از شعرم و گفت پایانش همان است که باید و قالبش می طلبد. همین مرا سر یک دو راهی گذاشت که آیا کلماتم ارزش نقد بیشتر را نداشته یا واقعا همینقدر رک و ساده، به اندازه کافی خوب بوده است؟! تا همین الان هم نفهمیده ام. روزهایی که خوشحالم گمان دوم را دارم و روزهایی که ناراحتم به گمان اول فکر می کنم ... اما بگذریم!

اینجا می خواهم درباره خاکستر گنجشک ها بگوییم. حامد عسکری است با صدای بلند! عقیده اش را محکم در مقدمه می گوید. چیزی که این روزها کم پیدا می شود. صریح ، محکم و روشن! نوشته ها سریع اند به سرعت وقایع و جنایت هایی که در غزه جریان دارند. به سرعت انتشار اخبار و ناچارم بگویم به سرعت عادی شدنشان و عادت کردنمان‌... فاجعه المعدانی گذشت ، جنایت غیرقابل گذشت و غیرقابل تصور بیمارستان شفا گذشت و ما زندگی کردیم ، من مثل قبل ، شما را نمی دانم. خاکستر گنجشک ها ، قلم خوبی دارد. روان است و شرح تصاویر این روزهای غزه ، بریده بریده و ناچار پراکنده... مطالعه اش مجال کوتاهی است برای فرار از دست فراموشی!‌ شاید تاریخ، زبانِ کلمات را بفهمد و کلمه ها بمانند تا گواهی بدهند ...
        
(0/1000)

نظرات

باور کن هیچ کدوم بعد این جنایت‌ها "زندگی" نکردیم. فقط زیست کردیم و خودمون رو کشیدیم در امتداد طول عمر مقدرمون. وگرنه نشده جرعه آب یا لقمه نانی از گلوت بره پایین و غصه اهالی غزه همراهش تو گلوت گیر نکنه؟
1
امیدوارم طول عمر مقدرمون اونقدر باشه که  نابودی کامل اسرائیل و آزادی مردم غزه رو ببینیم.