بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت محمد میرشاهی

                ژانر رمان حاصل و متعلق به دنیای مدرن است. تاریخ رمان و انگاره‌های بازنمایی شده در آن برآمده و انعکاس‌دهنده هستی انسان در جهانی است راززدایی شده و عقلانی. رمان همچنین ابزار شناخت جهان است و منعکس‌کننده نیازها، آرمان‌ها، رویاها و بطور اعم، زیست و بود انسان در دنیای مدرن. دنیایی که ارزش‌ها و بنیان‌های جهان ماقبل خودش را به نقد کشیده و اخلاقیات و انگاره‌های پایدار و ابدی قرون میانه را منحل یا بی‌معنا ساخته و در دریایی از باورهای متناقض و متضاد معلق و شناور شده است.یکی دیگر از انگاره‌های این رمان مسئله خاطره و فراموشی است. اکسل و همسرش می‌خواهند که خاطرات گذشته را مرور کرده و شور عشق دوران جوانی را تجربه کنند. اما از به یاد آوردن آن عاجز هستند. همچنین چند بچه که مادر و پدرشان آنها را فراموش کرده‌اند و آرزوی آنها تکرار تجربه مهر آغوش مادری است. یا دختربچه شیرینی که موجد سرزندگی و شادابی در روستاست، اما گم شدن او را هیچکس متوجه نمی‌شود. تقریباً همگان دچار فراموشی هستند. این زوج کهنسال در پی راه چاره و بیرون آمدن از این مه فراگیر هستند. وقتی مشکل را با پیرمردی خردمند طرح می‌کنند او می‌گوید شاید به این دلیل است که خدا انسان را فراموش کرده است. آنها در طی سفر خود به صومعه‌ای قدیمی می‌رسند و از راهبی دانا بنام یوناس یاری می‌خواهند. یوناس اشاره می‌کند که خاطره‌ها فقط صندوقچه خوشی‌ها و لذت‌ها و عشق‌های سپری شده نیستند. بلکه رنج‌ها و نامرادی‌ها و دشمنی‌ها و کینه‌ها نیز در همین صندوقچه است. بازگشت به گذشته لزوماً بازگشت به شادی‌ها و لذت‌ها نیست بلکه احیاء کردن رنج‌ها و نامرادی‌ها و دلخوری‌ها و نا امیدی‌ها هم هست. کما اینکه پس از محو شدن آن مه آن زوج عاشق به یاد بی‌وفایی‌ها و رنج ناشی از آن می‌افتند و همین موجب جدایی بین آنها می‌شود.با این وجود یادها و خاطره‌ها بخشی از هستی انسانی است. و حذف آن به معنای حذف خاصگی زیست انسان است در قیاس با زیست دیگر جانداران. سقوط به دنیای حیوانی و بهیمیت است. حتی اگر این یادآوری توام با رنج باشد. مگر بدون به یاد داشتن گذشته می‌توان به آینده اندیشید. اصلا نبود خاطره معنای زمان و تقسیم‌بندی آن را باطل می‌کند. انسانی که همواره در زمان حال زندگی کند، درکی از مرگ و به تبع آن درکی از زندگی ندارد. کما اینکه در سایه آن فراموشی همه ارزش‌ها و باورها رنگ می‌بازد و ارتباط او با جهان و با باقی انسان‌ها متوقف می‌شود و به هیچ سقوط می‌کند. فراموشی هم مانند نسل‌کشی پاک کردن صورت مسئله است. و کنار هم گذاردن این دو مقوله در این رمان اتفاقی نیست. اجتناب‌ناپذیر است.رمان غول مدفون علیرغم ریتم کند آن رمانی زیبا و تامل‌برانگیز است. رمانی است در تکریم صلح و رهایی و بر علیه فراموشی.
نویسنده کتاب در سخنرانی نوبلش در باره علت نوشتن رمان غول مدفون گفته است : «آرزوی واقعی‌ام این بود که داستانی بنویسم درباره‌ اینکه یک ملت یا یک اجتماع چگونه با فراموشی روبه‌رو می‌شود. آیا ملت‌ها هم مثل آدم‌ها و به همان شکل به یاد می‌آورند و فراموش می‌کنند؟ یا تفاوت‌های مهمی وجود دارد؟ خاطرات یک ملت دقیقا چیست؟ کجا ذخیره می‌شود؟ چگونه شکل می‌گیرد و کنترل می‌شود؟ آیا وقت‌هایی وجود دارد که فراموش کردن تنها راه توقف خشونت باشد، یا تنها راه توقف یک جامعه از فروپاشیدن در هرج و مرج یا جنگ است؟ از سوی دیگر، آیا واقعا می‌توان روی بنیان‌های فراموشیِ ارادی و اجرای ناکام عدالت، ملت‌هایی باثبات و آزاد بنا شوند؟»
در ضمن ترجمه امیرمهدی حقیقت نامزد نهایی جایزه کتاب سال ۱۳۹۶ شده است.
        
(0/1000)

نظرات

مرور خوبی بود، به علاوه کمی اسپویل 😌