یادداشت علی عقیلی نسب

                بسم الله الرحمن الرحیم 

این روزها بی‌حوصله‌تر از این حرف‌هایم که بخواهم یادداشت‌های طولانی بنویسم و به همین علت برای خلاصه داستان و مقدمات اینچنینیِ یادداشت‌های رسمی، شما را ارجاع می‌دهم به یادداشت دوست عزیز، آقای سید محمد بهروزنژاد. 
فقط چند نکته‌ای را در مورد ضعف‌های داستان متوجه شدم و در دیگر یادداشت‌ها ندیدم، به همین دلیل به بیان آن‌ها اکتفا می‌کنم‌:

۱_منطق رفتاری مخدوش
 رمان‌های نوجوان منطق خاص خود را دارند و حتی منطق رفتارهای شخصیت‌هایشان با رمان‌های بزرگ‌سال متفاوت است. برای مثال رفتار چارلی در کتاب چارلی و کارخانه شکلات‌سازی آنقدر از نظر سازندگان فیلم غریب بود که برخی از رفتارهایش را تغییر دادند. اما وقتی نویسنده‌ای مثل رولد دال چنین رفتاری برای چارلی ترسیم می‌کند، پیش از آن شخصیت‌پردازی درستی انجام داده که باعث می‌شود چنین رفتاری را از چنین شخصیتی بپذیریم، هر چند با آن موافق نباشیم. ولی سیامک گلشیری راوی داستان را با شخصیت‌پردازیِ ضعیف و گنگی در دل داستان قرار می‌دهد و وقتی رفتارهای شخصیت_برای مثال ترسیدن‌ها و نترسیدن‌هایش_ را می‌‌خوانیم، پذیرشی از جانب ما صورت نمی‌گیرد و توانایی درک شخصیت را در خود نمی‌یابیم.
۲_جزئیات اضافه
از بین نویسندگانی که آثارشان را مطالعه کردم، یو نسبو بیشتر از دیگران به استفاده از جزئیات پرداخته است. البته منظور من، استفاده و تاثیر مستقیم در اصل داستان است و الا دیگر نویسندگان به صورت پنهان استفاده زیادی از جزئیات دارند. اما من نه به استفاده افراطی یو نسبو از جزئیات در داستان‌هایش علاقه‌مندم و نه به جزئیات بی‌استفاده در مانند این کتاب. دیالوگ‌ها و توضیحات اضافی در داستان آنقدر زیاد است که خواننده را مجاب می‌کند آن‌ها را جزو ضعف‌های داستان بشمارد.
۳_تکرارهای بی‌هدف
 استفاده از تکرار، بدون آسیب زدن به اثر هنری، کاری است بسیار دشوار که احتمالا عده کمی از عهده آن برآمده‌اند. اما در این کتاب ما شاهد تکرار چند بخش از داستان هستیم که هیچ کمکی به داستان نمی‌کند. مثلا چندین بار یکی از شخصیت‌ها چیزی زیر لب می‌گوید و شخصیت اول نمی‌شنود. این کار ذره‌ای به داستان کمک نکرده است و به آن لطمه زده است.
۴_توصیفات ضعیف
 کتاب‌های ژانر وحشت معمولا توأم با دلهره پیش از اتفاقِ اصلی داستان هستند. چیزی که آقای گلشیری خوب آن را انجام داده است. اما وقتی به اصل قصه و بخش ترسناک ماجرا می‌رسیم، توصیفات خیلی سطحی و گذرا بیان می‌شوند و حس وحشت و ترس را در دل مخاطب ایجاد نمی‌کنند.
۵_ضرب‌آهنگ نامناسب
انتخاب ضرب‌آهنگ از چیزهایی است که بنا بر اصل داستان متفاوت است. نمی‌شود گفت مطلقا ضرب‌آهنگ تند یا کند خوب است و حتی نمی‌شود گفت یک داستان باید یک ضرب‌آهنگ داشته باشد. ضرب‌آهنگ این داستان ثابت است و به نظرم خوب انتخاب نشده. مثلا در جایی که داریم به بخش ترسناک ماجرا می‌رسیم آنقدر ضرب‌آهنگ کتاب از ابتدا تند بوده که نمی‌توانیم احساس درست را در آن لحظه دریافت کنیم.

در پایان، این اثر آقای گلشیری را چندان جالب ندیدم. نه برای خودم و نه برای نوجوانان. با این حال ایشان در جلد اول مجموعه خون‌آشام توانایی بالایی در نوشتن ژانر وحشت از خود نشان دادند که درباره‌اش خواهم نوشت، اگر شد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.