یادداشت شهاب سامانی

                کپشن طولانی یک پیرمرد، راستش رو یگم ، خیلی جاها دیگه حوصله ی آدم رو سر می بره، بعضی وقت ها فکر می کنم که سلین وقتی پیر شد ، دیگه حرفی جز غر زدن به جون این و اون نداشت. یعنی بعد مرگ قسطی و سفر به انتهای شب و دسته دلقک ها ، دیگه چیزی نداشت بگه ، یک مشتی غر مونده بود رو دستش ، .
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.