یادداشت محمدقائم خانی

                .



مگر نه این که حرف‌ها فقط یک مشت کلمه‌اند؟ مگر نه این که کلمات ابری از صدا هستند و به محض پخش شدن در هوا نابود می‌شوند؟


مشغول تماشای یک خرچنگ شدم. خرچنگ‌ها همیشه سرگرم چیزی هستند، برای همین موجوداتی متفکر و حواس‌پرتند. چرا پاها و چنگال‌هایت را آن‌طور تکان می‌دهی؟ شاید خرچنگ‌ها بیشتر از من بارشان می‌شود. انگار همه‌شان پیر فرزانه مادرزادند. حتی بچه‌خرچنگ‌ها هم پیرند، با آن شکم نرم و سفیدشان. سطح آب تکان خورد و عمق آب از دید پنهان شد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.