بریده کتابهای سمانه حکمت سمانه حکمت 1403/11/22 لذتی که حرفش بود: شش تک نگاری درباره ی دیدن و زیستن پیمان هوشمندزاده 3.4 25 صفحۀ 49 عکس درست مثل آدمهای ساکت میماند؛ رفتار دارد حرکت دارد، فعال و یا منفعل است. خوب یا بد اما در نهایت برای خودش شخصیتی دست و پا میکند. شخصیتی که سکوت بخش جدانشدنی اوست. ویژگی ای که برای آدمها حتمن به آن اشاره میشود و برای عکسها هرگز. اما سکوت این چیزی که چیزی نیست،چیست؟ سکوت، چیزی که قابلیتی چندگانه دارد، منشأ توهم است، منشأ تفاهم است،گاهی آراممان میکند و گاهی مضطرب، گاه تهی ست و گاه پُر، پُر از تناقض. این سکوت، سکوتی با وجوه بینهایت با ما چه میکند؟ 0 11 سمانه حکمت 1403/10/20 شفقت خود مقتدرانه؛ چگونه یک زن با صیقل مهربانی خود قاطعیت،قدرت،و شکوفایی را در آغوش گیرد کریستین نف 2.5 2 صفحۀ 21 جنبش زنان به ما امکان داد به قلمرو حرفه ای دست پیدا کنیم، اما برای موفقیت در آن نیاز داشتیم مثل مردان رفتار کنیم و آن ویژگیهای نرم خویانهای را سرکوب کنیم که در جهان مردانه بی ارزش تلقی میشوند. هم زمان، به خاطر اینکه زیادی پرخاشگر یا قاطع هستیم از ما بدشان میآید. به این ترتیب، در معرض انتخابی نامبارک قرار داریم: موفق و حقیر باشیم یا محبوب و ناتوان. زنان در محل کار هم تحت فشار بیشتری برای اثبات خود هستند و هم در معرض آزار جنسی و حقوق کمتر. مَخلَص کلام اینکه، ما دیگر این وضعیت را نمیخواهیم. معتقدم که زنان با توسعه و ترکیب شفقتِ خودِ نرم خویانه و مقتدرانه بهتر میتوانند خود واقعیشان را محقق کنند و تغییرات مورد نیاز را در جهان پیرامونشان به وجود بیاورند. 0 19 سمانه حکمت 1403/10/18 من سرگذشت یأسم و امید واسلاو هاول 3.6 8 صفحۀ 12 من اصولا خوش بینم. نمیدانم این ویژگی ذاتیام است یا حاصل تربیت. بخشی از خوش بین بودن در این است که سرت را به سوی خورشید بگیری و پیش بروی. در لحظات تیره و تار فراوانی ایمانم به انسانیت به شدت آزموده شد، اما نمیتوانستم تسلیم ناامیدی شوم و ناامید هم نشدم. راه ناامیدی راه شکست و مرگ بود. 0 18 سمانه حکمت 1403/10/13 مامان و معنی زندگی: داستان های روان درمانی اروین دی. یالوم 3.9 30 صفحۀ 40 انسان بیش از این آنکه از مرگ بهراسد، از انزوای محضی که مرگ را همراهی میکند، میترسد. ما میکوشیم زندگی را دو نفری تجربه کنیم، ولی هر یک از ما مجبوریم تنها بمیریم. کسی قادر نیست با ما یا به جایِ ما بمیرد. تصوری که انسان زنده از مردن دارد، به خود رها شدنی مطلق و بی چون و چراست. پائولا به من آموخت که چگونه انزوای مردن، دو جانبه است. از یک سو،بیمار با زندگی قطع رابطه میکند و نمیخواهد با آشکار ساختن ترسها یا افکار هولناکش خانواده و دوستان را در هراس خویش شریک سازد. از سوی دیگر، دوستان هم خود را کنار میکشند، احساس بی کفایتی و ناشیگری میکنند، مرددند که چه بگویند یا چه بکنند و تمایلی به نزدیکی بیش از حد با چشم انداز مرگ خویش ندارند. 0 6
بریده کتابهای سمانه حکمت سمانه حکمت 1403/11/22 لذتی که حرفش بود: شش تک نگاری درباره ی دیدن و زیستن پیمان هوشمندزاده 3.4 25 صفحۀ 49 عکس درست مثل آدمهای ساکت میماند؛ رفتار دارد حرکت دارد، فعال و یا منفعل است. خوب یا بد اما در نهایت برای خودش شخصیتی دست و پا میکند. شخصیتی که سکوت بخش جدانشدنی اوست. ویژگی ای که برای آدمها حتمن به آن اشاره میشود و برای عکسها هرگز. اما سکوت این چیزی که چیزی نیست،چیست؟ سکوت، چیزی که قابلیتی چندگانه دارد، منشأ توهم است، منشأ تفاهم است،گاهی آراممان میکند و گاهی مضطرب، گاه تهی ست و گاه پُر، پُر از تناقض. این سکوت، سکوتی با وجوه بینهایت با ما چه میکند؟ 0 11 سمانه حکمت 1403/10/20 شفقت خود مقتدرانه؛ چگونه یک زن با صیقل مهربانی خود قاطعیت،قدرت،و شکوفایی را در آغوش گیرد کریستین نف 2.5 2 صفحۀ 21 جنبش زنان به ما امکان داد به قلمرو حرفه ای دست پیدا کنیم، اما برای موفقیت در آن نیاز داشتیم مثل مردان رفتار کنیم و آن ویژگیهای نرم خویانهای را سرکوب کنیم که در جهان مردانه بی ارزش تلقی میشوند. هم زمان، به خاطر اینکه زیادی پرخاشگر یا قاطع هستیم از ما بدشان میآید. به این ترتیب، در معرض انتخابی نامبارک قرار داریم: موفق و حقیر باشیم یا محبوب و ناتوان. زنان در محل کار هم تحت فشار بیشتری برای اثبات خود هستند و هم در معرض آزار جنسی و حقوق کمتر. مَخلَص کلام اینکه، ما دیگر این وضعیت را نمیخواهیم. معتقدم که زنان با توسعه و ترکیب شفقتِ خودِ نرم خویانه و مقتدرانه بهتر میتوانند خود واقعیشان را محقق کنند و تغییرات مورد نیاز را در جهان پیرامونشان به وجود بیاورند. 0 19 سمانه حکمت 1403/10/18 من سرگذشت یأسم و امید واسلاو هاول 3.6 8 صفحۀ 12 من اصولا خوش بینم. نمیدانم این ویژگی ذاتیام است یا حاصل تربیت. بخشی از خوش بین بودن در این است که سرت را به سوی خورشید بگیری و پیش بروی. در لحظات تیره و تار فراوانی ایمانم به انسانیت به شدت آزموده شد، اما نمیتوانستم تسلیم ناامیدی شوم و ناامید هم نشدم. راه ناامیدی راه شکست و مرگ بود. 0 18 سمانه حکمت 1403/10/13 مامان و معنی زندگی: داستان های روان درمانی اروین دی. یالوم 3.9 30 صفحۀ 40 انسان بیش از این آنکه از مرگ بهراسد، از انزوای محضی که مرگ را همراهی میکند، میترسد. ما میکوشیم زندگی را دو نفری تجربه کنیم، ولی هر یک از ما مجبوریم تنها بمیریم. کسی قادر نیست با ما یا به جایِ ما بمیرد. تصوری که انسان زنده از مردن دارد، به خود رها شدنی مطلق و بی چون و چراست. پائولا به من آموخت که چگونه انزوای مردن، دو جانبه است. از یک سو،بیمار با زندگی قطع رابطه میکند و نمیخواهد با آشکار ساختن ترسها یا افکار هولناکش خانواده و دوستان را در هراس خویش شریک سازد. از سوی دیگر، دوستان هم خود را کنار میکشند، احساس بی کفایتی و ناشیگری میکنند، مرددند که چه بگویند یا چه بکنند و تمایلی به نزدیکی بیش از حد با چشم انداز مرگ خویش ندارند. 0 6