بریدهای از کتاب مامان و معنی زندگی: داستان های روان درمانی اثر اروین دی. یالوم
1403/10/13
صفحۀ 40
انسان بیش از این آنکه از مرگ بهراسد، از انزوای محضی که مرگ را همراهی میکند، میترسد. ما میکوشیم زندگی را دو نفری تجربه کنیم، ولی هر یک از ما مجبوریم تنها بمیریم. کسی قادر نیست با ما یا به جایِ ما بمیرد. تصوری که انسان زنده از مردن دارد، به خود رها شدنی مطلق و بی چون و چراست. پائولا به من آموخت که چگونه انزوای مردن، دو جانبه است. از یک سو،بیمار با زندگی قطع رابطه میکند و نمیخواهد با آشکار ساختن ترسها یا افکار هولناکش خانواده و دوستان را در هراس خویش شریک سازد. از سوی دیگر، دوستان هم خود را کنار میکشند، احساس بی کفایتی و ناشیگری میکنند، مرددند که چه بگویند یا چه بکنند و تمایلی به نزدیکی بیش از حد با چشم انداز مرگ خویش ندارند.
انسان بیش از این آنکه از مرگ بهراسد، از انزوای محضی که مرگ را همراهی میکند، میترسد. ما میکوشیم زندگی را دو نفری تجربه کنیم، ولی هر یک از ما مجبوریم تنها بمیریم. کسی قادر نیست با ما یا به جایِ ما بمیرد. تصوری که انسان زنده از مردن دارد، به خود رها شدنی مطلق و بی چون و چراست. پائولا به من آموخت که چگونه انزوای مردن، دو جانبه است. از یک سو،بیمار با زندگی قطع رابطه میکند و نمیخواهد با آشکار ساختن ترسها یا افکار هولناکش خانواده و دوستان را در هراس خویش شریک سازد. از سوی دیگر، دوستان هم خود را کنار میکشند، احساس بی کفایتی و ناشیگری میکنند، مرددند که چه بگویند یا چه بکنند و تمایلی به نزدیکی بیش از حد با چشم انداز مرگ خویش ندارند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.