بریده کتابهای محمدامین اکبری محمدامین اکبری 1403/9/11 خورشید همچنان می دمد ارنست همینگوی 3.3 14 صفحۀ 47 روزها آدم خیلی راحت میتواند بیخیالِ همهچیز شود، ولی شبها فرق میکند. 0 28 محمدامین اکبری 1403/5/23 یک گفت و گو ناصر حریری با نجف دریابندری ناصر حریری 3.9 12 صفحۀ 137 زبان فارسی میراث ما ایرانیهاست، همه ایرانیها، قطعنظر از اینکه زبان مادریشان چه باشد. ما از این میراث گرانمایهتر و گرامیتر چیزی نداریم. 0 8 محمدامین اکبری 1403/4/4 استونر جان ویلیامز 4.3 7 صفحۀ 251 این شور نه تماماً از تن بود و نه تماماً از ذهن، بلکه هر دو را در بر داشت، انگار که تن و ذهن نه فقط جلوهی عشق که جوهرهی آن نیز بودند. عشق به یک زن یا عشق به یک شعر، هر دو صرفاً یک چیز میگفتند: ببین! من زندهام. 0 21 محمدامین اکبری 1403/4/4 استونر جان ویلیامز 4.3 7 صفحۀ 246 هفته به هفته و ماه به ماه سیاههی اسامی کشتهشدگان به دانشگاه میرسید. گاه اسمی که میدید تنها اسم بود، مانند خاطرهای دور، اما گاه همراه اسم چهرهای در ذهنش زنده میشد و گاه صدا یا کلمهای. 0 6 محمدامین اکبری 1403/4/2 استونر جان ویلیامز 4.3 7 صفحۀ 70 گفت: «تلاشم رو میکنم تا برات همسر خوبی باشم، ویلیام... تمام تلاشم رو میکنم.» استونر ناگهان متوجه شد در تمام مدتی که آنجا بوده اولینبار است که کسی او را به اسم کوچک صدا میزند. 0 9 محمدامین اکبری 1403/3/27 داستان یک رمان تامس ولف 3.0 1 صفحۀ 27 آدم کتاب نمینویسد که به خاطر بیاوردش، بلکه کتاب مینویسد تا فراموشش کند. 2 16 محمدامین اکبری 1403/3/14 شرق بهشت جان اشتاین بک 4.3 15 صفحۀ 963 حالا که نمیتونی کامل باشی، خوب که میتونی باشی. 0 21 محمدامین اکبری 1403/3/14 شرق بهشت جان اشتاین بک 4.3 15 صفحۀ 853 بسیاری دیگر از مردم همه داراییشان را به جنگ اختصاص دادند چون این آخرین جنگ بود و با پیروز شدن در آن میتوانستند جنگ را مانند خاری از گوشت تن دنیا بیرون بیاورند تا دیگر چنین چیزهای وحشتناکی تکرار نشود. 0 4 محمدامین اکبری 1403/3/3 شرق بهشت جان اشتاین بک 4.3 15 صفحۀ 289 «نمیدونم از چه وقتی نوکر بودن باعث خجالت شد. نوکر بودن پناهگاه فیلسوفاست، واسه تنبلا خوبه و اگر کسی فوت و فنشو بلد باشه میتونه با نوکر بودن حکومت بکنه و حتی محبت دیگرونو جلب کنه. من نمیتونم بفهمم چرا آدمای باهوشتر این شغلو انتخاب نمیکنن... من هیچ شغلی رو نمیشناسم که توش این همه آدمای بیلیاقت بتونن شرکت کنن و تازه کارشونم درست انجام ندن.» 0 6 محمدامین اکبری 1403/2/24 جستاری چند در فرهنگ ایران مهرداد بهار 4.0 1 صفحۀ 246 تا پیش از حمله مغول سطح فرهنگ در ایران خیلی بالاتر از آن بوده که بعدها میبینیم. مغول ضربهای اساسی بر پیکر و روح ما وارد کرد. شاید بتوان گفت پیش از مغول فرهنگ نوشتاری بسیار وسیع و پس از آن به علت نابودی همه ساختارهای اجتماعی، قومی و فرهنگی، فرهنگ نوشتاری ضعیف شد. 0 10 محمدامین اکبری 1403/2/9 نویسندگان مشغول کارند احمد اخوت 3.0 1 صفحۀ 240 در اینجا بود که دریافتم با تبدیل واقعیت به داستان میتوانم آن را تعالی بخشم و این آزادی و اختیار را دارم که هرچه در توان دارم به کار گیرم که این وظیفه را به بهترین شکل به انجام برسانم. داستاننویسی معدن طلای وجود مردم را در اختیارم گذاشت و من هم بیکار ننشستم و جهان مخصوص خودم را خلق کردم. از متن گفتگوی ویلیام فاکنر با «پاریس ریویو» 0 8 محمدامین اکبری 1403/1/17 فرهنگ به چه کار می آید؟ موسسه مدرسه زندگی 3.7 2 صفحۀ 86 فرهنگ شفاخانه عاطفی ماست؛ مخزنی از لطیفترین عصارههای حکمت و عطوفت بشری که به کمک آنها بیشترین بخت را برای به سلامت جستن از لحظات اجتنابناپذیر تزلزل و نابخردی داریم. 0 6 محمدامین اکبری 1402/12/16 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.8 8 صفحۀ 188 وضعیت بغرنجی است. وقتی خیال میکنی بالاخره از بند کلمهها، از پیچ و خم دستور زبان، و از اصطلاحات ترجمهنشدنی به زبانهای دیگر خلاص شدهای و پس از سالها حرف زدن، خواب دیدن، عشق ورزیدن و فحش دادن به زبانی دیگر، خودت را از بند زبان مادریات رهاندهای، ناگهان میبینی زبان قدیمیات ناپدید نشده بلکه -درست مثل رسوبات املاح دریا که به بدن نهنگ میچسبند و تودههایی بزرگ میسازند- به نواحی خاصی از وجودت محدود شده. یکی از نواحیای که زبان قدیمی در آنها بیشترین دوام و ماندگاری را دارد گریه است. 1 42 محمدامین اکبری 1402/12/12 کوکورو (نیلوفر) ناتسومه سوسه کی 3.5 1 صفحۀ 182 از منظری مادی، من احمقی تمام عیار بودم که همه داروندارم را بی هیچ تدبیری به دست عمویم سپرده بودم. اما از منظری غیرمادی، آدم پاک و معصومی بودم که شایسته تحسین بود. حالا که به آن روزها فکر میکنم، حرصم میگیرد که چرا آنقدر معصوم پا به دنیا گذاشته بودم و از شدت سادهلوحیام دندانهایم را بههم میسایم. بااینحال باز هم در آرزو و حسرت آن آدمی هستم که پاکی درونی و ذاتیاش را همچنان حفظ کرده بود. یادت باشد استادی را که تو میشناسی مردی است که دنیا معصومیتش را دزدیده است. 0 7
بریده کتابهای محمدامین اکبری محمدامین اکبری 1403/9/11 خورشید همچنان می دمد ارنست همینگوی 3.3 14 صفحۀ 47 روزها آدم خیلی راحت میتواند بیخیالِ همهچیز شود، ولی شبها فرق میکند. 0 28 محمدامین اکبری 1403/5/23 یک گفت و گو ناصر حریری با نجف دریابندری ناصر حریری 3.9 12 صفحۀ 137 زبان فارسی میراث ما ایرانیهاست، همه ایرانیها، قطعنظر از اینکه زبان مادریشان چه باشد. ما از این میراث گرانمایهتر و گرامیتر چیزی نداریم. 0 8 محمدامین اکبری 1403/4/4 استونر جان ویلیامز 4.3 7 صفحۀ 251 این شور نه تماماً از تن بود و نه تماماً از ذهن، بلکه هر دو را در بر داشت، انگار که تن و ذهن نه فقط جلوهی عشق که جوهرهی آن نیز بودند. عشق به یک زن یا عشق به یک شعر، هر دو صرفاً یک چیز میگفتند: ببین! من زندهام. 0 21 محمدامین اکبری 1403/4/4 استونر جان ویلیامز 4.3 7 صفحۀ 246 هفته به هفته و ماه به ماه سیاههی اسامی کشتهشدگان به دانشگاه میرسید. گاه اسمی که میدید تنها اسم بود، مانند خاطرهای دور، اما گاه همراه اسم چهرهای در ذهنش زنده میشد و گاه صدا یا کلمهای. 0 6 محمدامین اکبری 1403/4/2 استونر جان ویلیامز 4.3 7 صفحۀ 70 گفت: «تلاشم رو میکنم تا برات همسر خوبی باشم، ویلیام... تمام تلاشم رو میکنم.» استونر ناگهان متوجه شد در تمام مدتی که آنجا بوده اولینبار است که کسی او را به اسم کوچک صدا میزند. 0 9 محمدامین اکبری 1403/3/27 داستان یک رمان تامس ولف 3.0 1 صفحۀ 27 آدم کتاب نمینویسد که به خاطر بیاوردش، بلکه کتاب مینویسد تا فراموشش کند. 2 16 محمدامین اکبری 1403/3/14 شرق بهشت جان اشتاین بک 4.3 15 صفحۀ 963 حالا که نمیتونی کامل باشی، خوب که میتونی باشی. 0 21 محمدامین اکبری 1403/3/14 شرق بهشت جان اشتاین بک 4.3 15 صفحۀ 853 بسیاری دیگر از مردم همه داراییشان را به جنگ اختصاص دادند چون این آخرین جنگ بود و با پیروز شدن در آن میتوانستند جنگ را مانند خاری از گوشت تن دنیا بیرون بیاورند تا دیگر چنین چیزهای وحشتناکی تکرار نشود. 0 4 محمدامین اکبری 1403/3/3 شرق بهشت جان اشتاین بک 4.3 15 صفحۀ 289 «نمیدونم از چه وقتی نوکر بودن باعث خجالت شد. نوکر بودن پناهگاه فیلسوفاست، واسه تنبلا خوبه و اگر کسی فوت و فنشو بلد باشه میتونه با نوکر بودن حکومت بکنه و حتی محبت دیگرونو جلب کنه. من نمیتونم بفهمم چرا آدمای باهوشتر این شغلو انتخاب نمیکنن... من هیچ شغلی رو نمیشناسم که توش این همه آدمای بیلیاقت بتونن شرکت کنن و تازه کارشونم درست انجام ندن.» 0 6 محمدامین اکبری 1403/2/24 جستاری چند در فرهنگ ایران مهرداد بهار 4.0 1 صفحۀ 246 تا پیش از حمله مغول سطح فرهنگ در ایران خیلی بالاتر از آن بوده که بعدها میبینیم. مغول ضربهای اساسی بر پیکر و روح ما وارد کرد. شاید بتوان گفت پیش از مغول فرهنگ نوشتاری بسیار وسیع و پس از آن به علت نابودی همه ساختارهای اجتماعی، قومی و فرهنگی، فرهنگ نوشتاری ضعیف شد. 0 10 محمدامین اکبری 1403/2/9 نویسندگان مشغول کارند احمد اخوت 3.0 1 صفحۀ 240 در اینجا بود که دریافتم با تبدیل واقعیت به داستان میتوانم آن را تعالی بخشم و این آزادی و اختیار را دارم که هرچه در توان دارم به کار گیرم که این وظیفه را به بهترین شکل به انجام برسانم. داستاننویسی معدن طلای وجود مردم را در اختیارم گذاشت و من هم بیکار ننشستم و جهان مخصوص خودم را خلق کردم. از متن گفتگوی ویلیام فاکنر با «پاریس ریویو» 0 8 محمدامین اکبری 1403/1/17 فرهنگ به چه کار می آید؟ موسسه مدرسه زندگی 3.7 2 صفحۀ 86 فرهنگ شفاخانه عاطفی ماست؛ مخزنی از لطیفترین عصارههای حکمت و عطوفت بشری که به کمک آنها بیشترین بخت را برای به سلامت جستن از لحظات اجتنابناپذیر تزلزل و نابخردی داریم. 0 6 محمدامین اکبری 1402/12/16 به زبان مادری گریه می کنیم فابیو مورابیتو 3.8 8 صفحۀ 188 وضعیت بغرنجی است. وقتی خیال میکنی بالاخره از بند کلمهها، از پیچ و خم دستور زبان، و از اصطلاحات ترجمهنشدنی به زبانهای دیگر خلاص شدهای و پس از سالها حرف زدن، خواب دیدن، عشق ورزیدن و فحش دادن به زبانی دیگر، خودت را از بند زبان مادریات رهاندهای، ناگهان میبینی زبان قدیمیات ناپدید نشده بلکه -درست مثل رسوبات املاح دریا که به بدن نهنگ میچسبند و تودههایی بزرگ میسازند- به نواحی خاصی از وجودت محدود شده. یکی از نواحیای که زبان قدیمی در آنها بیشترین دوام و ماندگاری را دارد گریه است. 1 42 محمدامین اکبری 1402/12/12 کوکورو (نیلوفر) ناتسومه سوسه کی 3.5 1 صفحۀ 182 از منظری مادی، من احمقی تمام عیار بودم که همه داروندارم را بی هیچ تدبیری به دست عمویم سپرده بودم. اما از منظری غیرمادی، آدم پاک و معصومی بودم که شایسته تحسین بود. حالا که به آن روزها فکر میکنم، حرصم میگیرد که چرا آنقدر معصوم پا به دنیا گذاشته بودم و از شدت سادهلوحیام دندانهایم را بههم میسایم. بااینحال باز هم در آرزو و حسرت آن آدمی هستم که پاکی درونی و ذاتیاش را همچنان حفظ کرده بود. یادت باشد استادی را که تو میشناسی مردی است که دنیا معصومیتش را دزدیده است. 0 7