همینطور که آرام حرکت میکرد به جلوی من اشاره کرد و گفت:«یه خورده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم!» من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین میکشید و آرام راه میرفت. ابراهیم گفت:«اگر ما تند از کنار او رد شوی میسوزد که نمیتواند مثل ما راه برود کمی آهسته برویم تا او ناراحت نشود.»