بریدۀ کتاب

Zahrakhalaji

1402/06/22

بریدۀ کتاب

صفحۀ 37

از میان پلک های نیمه باز خسته دل نگاه میکنم ؛ مثل موج ها تو از کنار من دور می شوی ... باز دور می شوی ... روی خط سربی افق یک شیار نور میشوی با چه می توان عشق را به بند جاودان کشید؟ با کدام بوسه ، با کدام لب ؟ در کدام لحظه ، در کدام شب؟ مثل من که نیست میشوم .... مثل روز ها.... مثل فصل ها..‌ مثل آشیانه ها مثل برف روی بام خانه ها ... او هم عاقبت در میان سایه ها غبار میشود مثل عکس کهنه ای تآر تار تار میشود با کدام بال میتوان از زوال روز ها و سوز ها گریخت با کدام اشک میتوان پرده بر نگاه خیره زمان کشید ؟ با کدام دست میتوان عشق را به بند جاودان کشید ؟ با کدام دست ....... . . . با کدام دست/ دفتر شعر اسیر

از میان پلک های نیمه باز خسته دل نگاه میکنم ؛ مثل موج ها تو از کنار من دور می شوی ... باز دور می شوی ... روی خط سربی افق یک شیار نور میشوی با چه می توان عشق را به بند جاودان کشید؟ با کدام بوسه ، با کدام لب ؟ در کدام لحظه ، در کدام شب؟ مثل من که نیست میشوم .... مثل روز ها.... مثل فصل ها..‌ مثل آشیانه ها مثل برف روی بام خانه ها ... او هم عاقبت در میان سایه ها غبار میشود مثل عکس کهنه ای تآر تار تار میشود با کدام بال میتوان از زوال روز ها و سوز ها گریخت با کدام اشک میتوان پرده بر نگاه خیره زمان کشید ؟ با کدام دست میتوان عشق را به بند جاودان کشید ؟ با کدام دست ....... . . . با کدام دست/ دفتر شعر اسیر

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.