زهرا

@zahra_mohamadi

12 دنبال شده

7 دنبال کننده

                      °•  کتاب خوندن  بارها زندگی کردن در یک زمانه :) •°
                    

باشگاه‌ها

حلقه فانتزی_هری پاتر

269 عضو

هری پاتر و شاهزاده دورگه

دورۀ فعال

دنیای خیال

507 عضو

تلماسه

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

زهرا پسندید.
جیـــــن ایـــر :

جین ! مگر می توان تو را شناخت و عاشقت نشد؟

داستان دختر یتیمی به نام جین ایر که تحت سرپرستی زن دایی بدجنس خود قرار دارد .
حال این دختر بینوا چگونه می تواند به تنهایی قله های خوشبختی و موفقیت را یکی پس از دیگری طی کند؟

صفحه به صفحه ی کتاب شما را همراه دختری جسور و عاقل می کند که روح والایی دارد و زندگی خود را صرف آن چیزی میکند که برایش خلق شده.
مسلما خواندن نسخه ی اصلی هر کتاب خوشایند تر از خواندن ترجمه ی آن به زبان دیگری است اما چه کنیم که عمر کوتاه است و دانش نیز محدود! اما شما در نسخه ی نشر نی با یک ترجمه ی حرفه ای رو به رو هستید.
در سطر به سطر کتاب احساسات خارق العاده ی نویسنده به درستی منتقل می شود .
جین ایر را بخوانید و خود را از عالم زنانه ی او محروم نسازید!
*خطررر افشـــــــا*:
این کتاب برای من مثل آقای راچستر در نگاه جین است! ایراداتی دارد که نمی توان منکر آن شد اما خوبی هایش آن قدر زیاد است که نکات منفی را به کل از یاد ها می برد.
*پایان خطررر افشــــا*
یکی از همین نکات منفی پرداختن بیش از حد به چهره افراد و توصیف صحنه ها بود که فقط مقداری از آن لازم بود و باقی داستان را ملال آور میکرد(لااقل برای من)

بخوانید و تکه ای از وجودتان را در لابه لای صفحاتش جا بگذارید . . . :))
            جیـــــن ایـــر :

جین ! مگر می توان تو را شناخت و عاشقت نشد؟

داستان دختر یتیمی به نام جین ایر که تحت سرپرستی زن دایی بدجنس خود قرار دارد .
حال این دختر بینوا چگونه می تواند به تنهایی قله های خوشبختی و موفقیت را یکی پس از دیگری طی کند؟

صفحه به صفحه ی کتاب شما را همراه دختری جسور و عاقل می کند که روح والایی دارد و زندگی خود را صرف آن چیزی میکند که برایش خلق شده.
مسلما خواندن نسخه ی اصلی هر کتاب خوشایند تر از خواندن ترجمه ی آن به زبان دیگری است اما چه کنیم که عمر کوتاه است و دانش نیز محدود! اما شما در نسخه ی نشر نی با یک ترجمه ی حرفه ای رو به رو هستید.
در سطر به سطر کتاب احساسات خارق العاده ی نویسنده به درستی منتقل می شود .
جین ایر را بخوانید و خود را از عالم زنانه ی او محروم نسازید!
*خطررر افشـــــــا*:
این کتاب برای من مثل آقای راچستر در نگاه جین است! ایراداتی دارد که نمی توان منکر آن شد اما خوبی هایش آن قدر زیاد است که نکات منفی را به کل از یاد ها می برد.
*پایان خطررر افشــــا*
یکی از همین نکات منفی پرداختن بیش از حد به چهره افراد و توصیف صحنه ها بود که فقط مقداری از آن لازم بود و باقی داستان را ملال آور میکرد(لااقل برای من)

بخوانید و تکه ای از وجودتان را در لابه لای صفحاتش جا بگذارید . . . :))
          
زهرا پسندید.
            افسون خارها به یکی از بهترین و قشنگ ترین کتاب هایی که سال ۱۴۰۳ خوندم تبدیل شد.
آدم در طول زندگیش کتاب های زیادی می خونه که ممکنه تعداد قابل توجهی از اونا کتاب های خیلی خوبی باشن ولی در این بین کتاب های خیلی کمی وجود دارن که موقع خوندن عاشقشون بشی و احساسات خودت رو بین صفحات کتاب جا بذاری، کتاب هایی که بعد از خوندنشون به خودت بیای و ببینی تو قفسه ی کتاب قلبت تا زمانی که زنده ای و نفس می کشی موندگار شدن و افسون خارها یکی از اون معدود کتاب هاست.💕
این کتاب به دل من عجیب نشست و جا داره تشکر کنم از الهه ی عزیزم که هیچ وقت از قرض دادن کتاب های خوبش به من دریغ نکرده، لاو یو بهت بی شمار.😄
خب وقتشه عینک احساسات رو بردارم و با عینک عقلم در مورد کتاب حرف بزنم. اولین نکته ای که باید بهش توجه کنید اینه که این یه کتاب فانتزی تک جلدیه و نوشتن یه کتاب تک جلدی عالی اونم تو ژانر فانتزی رو من با شاخ غول شکستن یکی می‌دونم:) چون نویسنده وقت زیادی برای دنیاپردازی، شخصیت پردازی و چینش پلات ها و روند داستان و.... نداره. و به اصطلاح قال قضیه ی همه چی رو باید توی یه جلد بِکَنه، پس لطفاً با این دید برید سراغش:)
۱.در صفحات ابتدایی کتاب نویسنده ما رو با دنیایی رو به رو می کنه که ممکنه برای هر خوره ی کتابی جذاب باشه. دنیایی که در اون کتابخونه ها و کتاب ها ، خاص و منحصر به فردن و تمرکز اصلی کتاب حول محور این دنیاپردازیه. تا به خودم اومدم و عاشق این دنیا شدم نویسنده گفت :« خب بسه دیگه این یه کتاب تک جلدیه باید به مباحث دیگه هم بپردازم.» ممکنه همچین چیزی توی ذوق بزنه، مثلا بگین وای نه تو رو خدا دنیای کتاب رو بیشتر باز کن بیشتر توصیفش کن این خیلی کمه.💔
۲. وقتی کتاب رو می خونین فضای کتاب تا حدودی ما رو به یاد قرن هیجده انگلستان میندازه. تازه علم در کنار جادو پا گرفته(اون جایی که اشکرافت راجب اختراع ماشین بخار صحبت می‌کنه) زن ها لباس های پف و توردار می پوشن،کالسکه سواری میکنن، معماری خونه ها و ...  که خب من به شخصه این فضا رو دوست دارم:) 
۳. روند داستان از همون اوایل کتاب خیلی تنده(برای من که خیلی تند بود اما یه سری از دوستان تو کامنت ها گفتن اوایل کتاب حوصله شون رو سر می بره). طوری که من می گفتم راجرسون(نویسنده) یه ذره آروم تر دختر چه خبره وایسا اتفاق قبلی رو هضم کنم! مسئله بعدی راجب پلات هاست. داستان پلات های زیادی نداره اما همون ها هم خوب و قابل قبول ساخته و پرداخته شدن:)
۴.شخصیت پردازی رو من دوست داشتم. بعضی از شخصیت های خلق شده توسط نویسنده مخصوصا سیلاس و الیزابت روی قلبم جا دارن اما این وسط نکته ای وجود داره و اون اینه:سنگ بنای شخصیت ها خیلی خوبه. خیلی عالی پی ریزی شده اما وقت کافی برای پردازشون وجود نداشته نه اینکه خوب نباشن نهههههه حرف من اینه که می تونستن فوق العاده باشن! همین اتفاق برای رومنس کتاب هم صدق می کنه.
پ.ن: همه ی اینا رو گفتم ولی در کل این کتاب رو به کسانی که ژانر فانتزی رو دوست دارن ولی از کتاب های فانتزی های طولانی و چند جلدی، روند های کند و.... خوششون نمیاد به شدت پیشنهاد میکنم چون به عنوان یه فانتزی تک جلدی معرکه ست.
          
زهرا پسندید.
زهرا پسندید.
            عنوان کتاب همان اول موضوع را مشخص کرده‌است : نازایی
همیشه علاقه ام به بچه‌ها منحصر در خوش‌اخلاقی ها و شیرین کاری هایشان بوده و هست ، به محض بدخلقی و اسکی رفتن روی اعصاب و روان بزرگترها_ که اتفاقا خیلی هم مهارتش را دارند_ ازشان بیزار می‌شوم. با این وجود نگاهم به زن‌های نازا با غمی عمیق درآمیخته. نازایی صرفا ناتوانی از بچه داشتن نیست. درد بزرگتر خواستن و نتوانستن است. تمام مشکلات زندگی انسانی با خواستن و تلاش کردن حل می‌شود. بی‌پولی، چالش ازدواج، شغل ، روابط زناشویی و... رگه‌هایی مخلوط از جبرند و اختیار. ناباروری اما الزاما با تلاش حل نمی‌شود. بهتر بگویم کمترین تأثیر را تلاش دارد. این نقطه‌ای ست که از تمام مشکلات زندگی جداش می‌کند. 

مقدمه کتاب  همان ابتدا تیر خلاص را زد و حسابی پاگیرم کرد. جستارها‌ همه درد بودند و امید. خیلی جاهای کتاب گریه م را درآورد. بغض را چپاند تو گلوم. و خیلی جاهای دیگر به همت بلند نویسنده آفرین گفتم.  دائما می‌گفتم من اگر جای نویسنده بودم تا چندسالگی تلاش می‌کردم؟ 
گورهای بی سنگ کمترین خاصیتش دیدن بی واسطه‌ی چالش‌های یک زن نابارور است. بخوانیدش و اگر زوج ناباروری دور و برتان دیدید با ملاحظه‌ی بیشتری حرف‌ها را بیرون بریزید.